امروز: شنبه، 25 اسفند 1403

زندگی یک جغد ایرانی در دنیای کتاب‌ها

سال ۲۰۲۳ میلادی در یک نگاه

پیش از هر حرفی به سال گذشته در چنین روزی سفر، و به هدفی که برای امسال نوشته بودم نگاهی می‌اندازم:
" برنامه‌ام برای سال ۲۰۲۳:
۱-از قلم جادویی سلمان رشدی باز هم لذت ببرم.
۲-اروین یالوم را دنبال کنم، چون حالا می‌دانم حرف پوچ نمی‌زند.
۳-از نویسنده‌هایی که با قلم‌شان آشنا شدم و سرشان به تنشان می‌ارزد باز هم بخوانم و لذت ببرم.
۴-به لیست کتاب‌های در انتظارم سر بزنم و آن را مورد بازنگری تمام عیار قرار بدهم.
۵-ویلیام فاکنر را کشف کردم، حالا وقتش است در سال جدید به خواندن نویسنده‌ای که علاقه دارم بپردازم.
۶-در مورد نوشتن کتاب بخوانم و سعی کن در کلاس‌هایش شرکت کنم.
۷-در مورد ترجمه، سعی کنم نوشتن به فارسی را به کمک کتاب‌های ویرایش و نگارش خوب بیاموزم و سعی کنم کار ترجمه را از پایه آغاز کنم، چون ترجمه فقط تسلط به انگلیسی نیست، یک مترجم باید پیش از هر چیزی به زبان و ادبیات خود مسلط باشد."

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



فرانی و زویی و سهیل

در زندگی لحظاتی هست که هرچه بیشتر به مرگ فکر می‌کنید،
که حسش می‌کنید، که صدایش را می‌شنوید، که بویش را استشمام می‌کنید... 
مثل عاشقی که در تنهایی به محبوبش فکر می‌کند... مثل وقت‌هایی که در شلوغی خیابان بین همهمه‌ی جمعیت، صدایی نمی‌شنوید و احساس می‌کنید کر شده‌اید، اما صدایی گنگ به اعماق گوش‌تان می‌رسد که نمی‌دانید از کیست یا از کجاست... مثل وقت‌هایی که با محبوب خود قهر کرده‌اید و پشت به او خوابیده‌اید، دل‌تان نمی‌خواهد به او نگاه کنید اما با بوی تنش آرام می‌شوید.
حالا بیش از هر زمان دیگری این فکرها به سرم می‌زند.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.




مرگ زیر باران

شب بود. قلبم تمنای دیدنش را داشت.

نبود. من بودم. باران بود.

پاهای خسته، بی‌هدف گام برمی‌داشتند.

نبود. من بودم.

چه می‌خواستم چه شد... دومی که نیامد هیچ، اولی هم رفت!

عموحسن در گوشم می‌خواند:

دامن چین‌چین گل بوسه‌هات دست‌چین...

دلم می‌خواست ببینمش. نبود.

با نگرانی به آسمان نگاه کردم. نیستی؟ می‌خواستم نشونش بدی، آخه امشب شب شادیشه.

نبود. من بودم و چاره‌ای که نبود. 

قدم می‌زدم. خیس نبودم، موش آب‌کشیده شده بودم.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.





معرفی، خلاصه و بررسی رمان شرق بهشت

شرق بهشت همانند صدسال تنهایی و خشم و هیاهو، به معنی واقعی کلمه زندگی بود.
حدودا سه ماه قبل بود که حین خواندن خشم و هیاهو، توسط عالی‌جناب فاکنر به استاین‌بک لینک شدم. پیش از این کتاب دو فسقلی به نام‌های «مروارید» و «موش‌ها و آدم‌ها» را از او خواندم. فسقلی‌هایش را دوست داشتم اما وقتی این کتاب را خریدم،‌ شدیدا نگران بودم که رمانی با ششصد صفحه آن‌هم به زبان انگلیسی، آنی نباشد که باید باشد، اما بود... بهتر که نه، فراتر از انتظارم و حتی چند لول بالاتر از فسقلی‌هایش بود.
شرق بهشت نیز مانند آن دو فسقلی با توصیف‌هایی بکر از موقعیت جغرافیایی داستان آغاز شد. توصیف‌هایی که نه تنها خسته کننده نیستند، بلکه خواننده له له می‌زند که هر چه می‌خواند را سرچ کند و با چشم ببیند. رمانی با چهارچوب قوی و استحکامی کم‌نظیر از ابتدا تا پایان.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی، بررسی و خلاصه رمان بوف کور

«اگر راست است که هر کسی یک ستاره روی آسمان دارد٬ ستاره‌ی من باید دور٬ تاریک و بی‌معنی باشد! شاید اصلا من ستاره نداشته‌ام!»

نمی‌دانم بازخوانی بوف کور را پای قسمت بگذارم یا چیز دیگری!

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی داستان کوتاه آتش‌سوزی انبار

آتش‌سوزی انبار، یکی از داستان کوتاه‌های فاکنر است که در جوانی یعنی سال ۱۹۳۹ منتشر کرده است. فاکنر نوشتن داستان کوتاه را تنها یک تمرین یا مشق برای بهتر شدن قلمش در جوانی‌ می‌دانست. به صحت این ادعا می‌توان مهر تایید زد، اگر ارتقای کیفیت قلم او را در مقایسه‌ی داستان‌هایش نسبت به داستان‌هایی که پیش‌تر از آن نوشته بنگریم.
داستان کتاب از حضور شخصیت‌ها در دادگاه آغاز می‌شود و من با توجه به کوتاه بودن داستان نیت پرداخت به جزئیات داستان که منجر به اسپویل آن می‌گردد ندارم،  تنها به کلیات می‌پردازم و شما را به خواندنش دعوت می‌نمایم.  

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی داستان کوتاه یک گل سرخ برای امیلی

پیش از خواندن فاکنر، کمربندهای خود را ببندید.
فاکنر را به تازگی کشف کرده‌ام و حال سومین نویسنده‌ی محبوب من است. شیوه‌ی روایتش را می‌پسندم و قلمش برایم جذابیت منحصربه‌فردی دارد. فاکنر همانند برخی نویسنده‌ها که اسلحه را به سوی خواننده می‌گیرند و برای شلیک ساعت‌ها با او لاس می‌زنند نیست... به خواننده فرصت فرار نمی‌دهد و در کسری از ثانیه درست به وسط پیشانی شلیک می‌کند و تمام. 

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی، بررسی و خلاصه رمان قصر

کافکای عزیزم... از دوستانم پوشیده نیست که کافکا یکی از نویسنده‌ها محبوب من است، و این علاقه نه فقط برای قلم و سبک نوشتارش، بلکه به خاطر نوع دنیایی‌ست که در آن زندگی کرده‌ایم... دنیایی که در آن هر چه جستجو کردیم، رنگی جز سیاه ندیدیم.
قصر آخرین رمان کافکاست. شخصیت اول داستان  همانند رمان «محاکمه»‌ شخص کارمندی‌ست به نام ک (همان حرف K در انگلیسی). این رمان اثری نیست که خواننده‌ بدون شناخت شخصیت نویسنده به سراغش بیاید و چیزی از آن کسب کند، معتقدم اگر چنین کاری انجام دهد: تمام برداشت‌هایش از داستان انحرافی و اشتباه خواهد بود. به همین جهت به دوستانی که هنوز از کافکا چیزی نخوانده‌اند، پیشنهاد می‌کنم خواندن او را با عناوین دیگر آغاز کنند و پس از شناختِ قلم و سبک نوشتارش، و البته شخصیتش در دنیای واقعی به سراغ این کتاب بیایند.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی کتاب قدرت بی‌قدرتان

چرا خواندن این کتاب به من پیشنهاد شد؟!
اصلا این کتاب چه ارتباطی با ساختار سیاسی کنونی ایران که گونه‌ای نادر است و هم‌چنین با جنبش تازه شکل گرفته‌ی «زن، زندگی و آزادی» دارد؟
پر واضحه در برخی زمان‌ها، خواندن برخی‌ کتاب‌ها سرعت می‌گیرند و بین خواننده‌ها دست به دست می‌شوند... 
مثلا در زمان شیوع همه‌گیری کرونا، خواندن کتاب‌هایی از جمله «کوری» شدت گرفتند. 

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.




معرفی داستان کوتاه نشانه‌ها و سمبل‌ها

یک داستان کوتاه خوب و عمیق.
ایزابلا و دیمیتری یک زوج میان‌سال هستند که با خودکشی مجدد تنها پسرشان که به دلیل ابتلا به «جنون ارجاعی» در یک بیمارستان روانی بستری است روبرو شده‌اند و حال بار دیگر دل‌شان می‌خواهد که او به خانه برگردد، هرچند ته دلشان می‌دانند که شدنی نیست.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.