امروز: سه شنبه، 16 اردیبهشت 1404

زندگی یک جغد ایرانی در دنیای کتاب‌ها

معرفی و بررسی مجموعه داستان دوبلینی‌ها

دسته‌بندی کتاب‌ها بر اساس سال شمسی برای من مرسوم نیست.
هیچ قاعده و رویه‌ای نیز برای این کار در پیش نگرفته‌ام، اما پانزده روز قبل، وقتی که دابلینرز را به دست گرفته، و تصمیم گرفتم روزی یک داستانش را مطالعه کنم، به خوبی می‌دانستم که این مجموعه، حسن ختام سال ۱۴۰۱ خواهد بود.
دابلینرز یک مجموعه‌ی داستان کوتاه است، متشکل از پانزده داستان به نام‌های:
«خواهران، برخورد، عربی، اِولین، پس از مسابقه، دو خانم‌باز، پانسیون، یک ابر کوچک، خاک رس، یک مورد دردناک، روز پیچک در ستاد انتخابات، یک مادر، بخشش و مردگان.»

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی و بررسی رمان مرگ یک پروانه

مرگ یک پروانه، نخستین اثر مهرداد محمدی‌ست و امیدوارم آخرینش نباشد. 
او دوست خوبی‌ست، اما باتوجه به اینکه همیشه نسبت به دوستان نویسنده و مترجمم سخت‌گیرتر از غریبه‌ها بوده‌ام، قول می‌دهم در تعریف‌ها و نقد‌ها از اغراق و افراط بپرهیزم.
برای شناخت افکار نویسنده، نیاز نیست با او دوست بود. اهل کتاب به راحتی با خواندن همان صفحه‌ی آغازین، می‌توانند بفهمند که تحت تاثیر کی‌ست. پس از این تریبون استفاده می‌کنم و می‌گویم: 
عباس آقای معروفی... روحت شاد و یادت گرامی. 
آسوده بخواب که هوادارانت تلاش می‌کنند تا پرچمت را همیشه بالا نگه دارند.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی، خلاصه و بررسی رمان حریم

سنکتوعری یا به معنای فارسی «محراب» رمانی‌ست پر از جرم، جنایت و خشونت عریان.
پیش از هر حرفی عرض کنم که این رمان به سال ۱۳۶۷ در ایران توسط استادفرهاد غبرایی با عنوان «حریم» ترجمه و نهایتا توسط نشر نیلوفر چاپ و منتشر گردیده است. همچنین در سال ۱۳۷۲ برای مرتبه‌ی دوم و نهایتا در سال ۱۳۸۵ برای سومین و آخرین بار تجدید چاپ گردید و متاسفانه پس از آن مجوز چاپ مجدد دریافت نکرد.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی مجموعه داستان یک گل سرخ برای امیلی و داستان‌های دیگر

عصبانیت من از ناشران سودجوی ایرانی، این قسمت: نیلوفر
حقیر همانند دادگاه‌های فرمایشیِ‌ بعضی‌ها عمل نکرده، و تشریفات دادرسی را به طور کامل رعایت می‌کنم. بنابراین در ابتدا نشر نیلوفر را تفهیم اتهام می‌کنم، سپس کیفرخواستم را ایراد نموده و لینک مستقیم مطلب را از وب سایت خودم برای نشر نیلوفر ارسال می‌کنم. این نشر فرصت دفاع دارد و  اگر در دفاع از خود پاسخگو بود، در گودریدز، کانال تلگرام، وب‌سایت، صفحه‌ی اینستاگرام و بهخوان که اتهام را مطرح کرده‌ام، عینا پاسخ را منعکس کرده و نهایتا قضاوت را به پای خواننده‌های ریویو می‌گذارم.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی داستان کوتاه عزیزم

چه داستانِ کوتاه عجیب و اندوهناکی بود!
شخصیت اصلی این داستان زنی به نام النکا است. خواننده حین خواندن داستان احساس می‌کند او هیچ اندیشه و اراده‌ای از خود ندارد و زنی به شدت وابسته است که نیروی پیشران خود را از افرادی می‌گیرد که به آن‌ها علاقه‌مند می‌شود. اما مگر چنین چیزی قابل تحمله؟ چخوف در داستانش میگه:
"چقدر وحشتناکه آدم از خودش فکر و ایده‌ای برای زندگی نداشته باشه!"
شخصا نه تنها چنین زنانی باب دلم نیستند، بلکه از زن‌های وابسته و تهی به شدت متنفرم و معتقدم زن تا به استقلال نرسد نمی‌تواند شخصیت تاثیرگذاری باشد.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی داستان کوتاه مردگان

اولین داستانی بود که از جویس خواندم. 
امروز کتاب دست دوم دابلینرز را به بهای سه پوند خریدم. یک مجموعه‌ی داستان است اما چون با جویس آشنا نبودم، ترجیح دادم به پیشنهاد سعید، آخرین داستانش یعنی مردگان را بخوانم. اعتراف می‌کنم خواندن قلم جویس برایم کمی دشوار بود. البته من هیچ مشکلی با خواندن به زبان انگلیسی ندارم اما جویس پس از فیتزجرالد، دومین نویسنده‌ای‌ست که خواندنم را به شکل محسوسی کند می‌کند.
تا امروز داستانی نخوانده بودم که نویسنده تا این حد روی جزئیات دقت کرده باشد. 

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی داستان کوتاه کتابخانه بابل

"تویی که من را می‌خوانی، مطمئنی که زبان من را می‌فهمی؟"
بورخس را نمی‌شناختم و پیش از این داستان، چیزی از او نخوانده بودم. 
بنابراین ضمن اینکه با قلم و سبکش آشنا نبودم، طبیعی‌ بود که شناختی از او و افکارش نداشته و البته هنوز هم ندارم. تنها اعتراف می‌کنم: 
هنگام خواندن این داستان فسقلی، با دهان باز به مانیتور چشم دوخته بودم!

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



ارایول و زندگی من

راتو برو مسافر، برگشتنت عذابه
من تشنه لب تکیدم، آب این طرف گِل آبه
از دورها چه زیباست، امواج آبی عشق
اما دریغ و افسوس، چون می‌رسی سرابه
هر یار اهل نیرنگ، هر دوست اهل حیله
با پشت خورده خنجر، موندم تو این قبیله
جاده دروغ نمی‌گه، فریادی از رهایی‌ست
برای پای خسته، پیغام آشنایی‌ست
کنار خط جاده، هر سایه‌بون یه طاقه
یه سرپناه امنه، تصویری از اطاقه

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی، خلاصه و بررسی رمان شرق بهشت

شرق بهشت همانند صدسال تنهایی و خشم و هیاهو، به معنی واقعی کلمه زندگی بود.
حدودا سه ماه قبل بود که حین خواندن خشم و هیاهو، توسط عالی‌جناب فاکنر به استاین‌بک لینک شدم. پیش از این کتاب دو فسقلی به نام‌های «مروارید» و «موش‌ها و آدم‌ها» را از او خواندم. فسقلی‌هایش را دوست داشتم اما وقتی این کتاب را خریدم،‌ شدیدا نگران بودم که رمانی با ششصد صفحه آن‌هم به زبان انگلیسی، آنی نباشد که باید باشد، اما بود... بهتر که نه، فراتر از انتظارم و حتی چند لول بالاتر از فسقلی‌هایش بود.
شرق بهشت نیز مانند آن دو فسقلی با توصیف‌هایی بکر از موقعیت جغرافیایی داستان آغاز شد. توصیف‌هایی که نه تنها خسته کننده نیستند، بلکه خواننده له له می‌زند که هر چه می‌خواند را سرچ کند و با چشم ببیند. رمانی با چهارچوب قوی و استحکامی کم‌نظیر از ابتدا تا پایان.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی داستان کوتاه خورشید شامگاهی

خورشید شامگاهی، داستانی‌ست کوتاه از قلب خشم و هیاهو.
راوی داستان کوئنتین (پسر آقای کامپسون) است، و با توجه به خودکشی او در خشم و هیاهو، طبیعتا وقایع را پیش از آن حادثه‌ی دردناک روایت می‌کند.
داستان بر می‌گردد به سال‌ها سال قبل: دورانی که بنجی هنوز توسط برادر جاه‌طلبش(جیسون) عقیم و به تیمارستانی در جکسون سپرده نشده بود... دورانی که کدی هنوز بوی درخت می‌داد... دورانی که جیسون هنوز آن‌قدر حریص نشده بود که برای جمع‌آوری پول، دست به هر کاری بزند... دورانی که کوئنتین هنوز آن ساعت خاص را از پدرش هدیه نگرفته بود... 
بله، ما در این داستان به دوران کودکی فرزندان آقای کامپسون سفر می‌کنیم.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.