امروز: سه شنبه، 16 اردیبهشت 1404

زندگی یک جغد ایرانی در دنیای کتاب‌ها

معرفی و خلاصه رمان جمشیدخان عمویم که باد همیشه او را با خود می‌برد

گفتار اندر نقد نشر نیماژ
منقل‌ را می‌آورند، زغالی می‌گیرانند و سپس قد یک فندق تریاک از لول خود می‌کنند و روی حقه‌ی وافور می چسبانند. سوراخ وافور را با سوزن طلاییِ زنگ‌زده‌اش وا می‌کنند و وافور را با یک دست روی لب گذاشته و با دستی دیگر با انبری یک ذغالِ سرخ را از منقل برداشته و پس از فوتی به آن، به حقه نزدیک و دودی جانانه می‌گیرند و در حالیکه بسیار آهسته دود را بیرون می‌دهند شعار می‌دهند که...

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی و خلاصه رمان اتاق شماره ۶

ضیافت آشتی کنان سهیل با چخوف به صرف شام، شیرینی و شراب

گفتار اندر ضیافت آشتی کنان
شاید بی‌خود نیست که قدیمی‌ها گفته‌اند: تا سه نشه بازی نشه!
شاید انتخاب‌های من جهت شروع خواندن چخوف اشتباه بوده!
اما هرچه که بود، خوشحالم که به حرف و پیشنهاد دوستانم گوش جان سپردم و به سراغ داستان «اتاق شماره ۶» آمدم.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی دفتر شعر تولدی دیگر

تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشانده‌ای مرا کنون به زورقی
ز عاجها، ز ابرها، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی داستان کوتاه مهمان مردگان

موضوعی بسیار جذاب، شروعی بسیار قوی، پرداختی ضعیف و شوربختانه ناتمام!

گفتار اندر معرفی داستان
مهمان مردگان، دستانی ناتمام از فرانتس کافکاست که در آگوست ۱۹۲۰ میلادی نگارش و توسط آقای «مکس برود» نویسنده، آهنگ‌ساز و روزنامه‌نگار آلمانی زبانِ اهل چک با عنوان «Bei den Toten zu Gast» نخستین بار در سال ۱۹۳۷ میلادی در کتابی با نام «خاطرات و نامه‌ها» منتشر گردیده است و عنوان انگلیسی داستان یعنی «A Guest of the Dead» برگرفته از جمله‌ی آغازین داستان یعنی «I was a guest with the dead» می‌باشد که در ایران توسط «صادق هدایت» ترجمه و جدیدترین نسخه‌ي چاپی آن در سال ۱۳۹۸ توسط نشر «انگیزه مهر» تحت عنوان «مسخ» با شابک ۲-۳۵-۸۳۲۵-۶۰۰-۹۷۸ در ۱۲۴ صفحه چاپ و منتشر گردیده است که البته این کتاب حاوی پنج داستان به نام‌های «گراکوس شکارچی، مهمان مردگان، شمشیر، در کنیسه ما و مسخ» می‌باشد.




معرفی و خلاصه رمان تنهایی پر هیاهو

عالی، درجه‌ی یک و ممتاز با پایانی خارق‌العاده!

گفتار اندر ستایش نویسنده
تنهایی پر هیاهو، برای من عنوانی ناشناخته از نویسنده‌ای ناآشنا بود و این لطف بیکران دوست نازنینم بود که کتاب را به من هدیه داد تا لذت خواندنش نصیبم گردد.
اعتراف می‌کنم وقتی در صفحه‌ی نخست با تعریف‌ و تمجید‌های جانانه‌ی «میلان کوندرا» و نشریات معتبرِ گاردین، تایمز و لس‌آنجلس تایمز روبرو شدم به خود گفتم یا نویسنده در میان این تعاریف دفن خواهد شد یا او یک شاهکار خلق کرده و در انتها به این نتیجه رسیدم که او حقیقتا شایسته‌ی این تعاریف بوده است.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی سفرنامه آسمان لندن زیاده می‌بارد

خدا پرسید میخوری یا میبری؟؟ گفتم میخورم
چه میدانستم لذت ها رو میبرند و حسرت ها رو میخورند! «زنده‌یاد حسین پناهی»

زنان زیبا، امارت‌های آنچنانی، خیابان‌های نورانی، تئاترهای خفن، مجالس عیش و رقص در لندن چنین است و چنان!!!
حسرت و عقب‌ماندگی‌های دوران قاجار و دیگر هیچ.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی و خلاصه رمان آئورا

او دیگری بود، دیگری بوده بود،‌ نه آن‌کس که می‌شد، آن‌کس که همواره بود.

گفتار اندر سبک رئالیسم جادویی
سال‌ها سال قبل فروغ در شعرش گفت:
"من راز فصل‌ها را می‌دانم و حرف لحظه‌ها را می‌فهمم"

حقیر ادعا می‌کنم من راز این سبک را می‌شناسم و حرف نویسنده‌هایش را می‌فهمم، برای همین می‌گویم:
هر گردی گردو نیست.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی، بررسی و خلاصه رمان قلعه مالویل

آخیشششششششش، روحم به اورگاسم رسید.
دوستانی که حقیر را دنبال می‌کنند به خوبی می‌دانند که جمله‌ی فوق را وقتی در ابتدای یک ریویو استفاده می‌کنم که از خواندن سطر به سطر آن کتاب لذت برده باشم، پس پر واضح است شروع این ریویو می‌دهد خبر از سر درون.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی نمایشنامه سه خواهر

سرنوشت همین است، فراموشمان خواهند کرد. 
هیچ کاری نمی‌شود کرد. تمام آن‌چه را که جدی، بزرگ و پراهمیت می‌دانیم با گذشت زمان فراموش و بی‌اهمیت خواهد شد.

بخاطر دارم نخستین بار با داستان کوتاهی به نام «شرطبندی» به سراغ چخوف رفتم اما بنا به علل مختلف از خواندن آن لذت نبردم، گویی یک چیز مهم کم داشت.
مدتی قبل در رمانی که از موراکامی عزیزم خوانده بودم کنجکاو شدم که بار دیگر از چخوف چیزی بخوانم و  امروز پس از حدود ۸ ماه از دیدار نخست به سراغ یک نمایشنامه از او آمدم.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی و خلاصه رمان چشمهایش

چشمهایش را توصیف کنم؟
به روی چشم، 
مثل همیشه لباس می‌پوشم چون بدون پوشیدن لباس و لخت به خیابان رفتن، قطعا منجر به شکستن کمر اسلام و مکدر شدن خاطر مبارک دیکتاتور و کاسه‌لیسانش می‌گردد!
به نزدیکترین داروخانه‌ی شهر مراجعه می‌نمایم و تقاضای خرید یک ورق ۱۰ تایی از کپسول «رولاکس»‌ می‌کنم، کارت بانکی خود را می‌کشم و خانم دکتر زیبای داروخانه، دارویم را در نایلونی قرار داده و به من می‌دهد و با شادی هرچه تمام تر در راه خانه نایلون را تاب می‌دهم و به خانه برمی‌گردم.
به آشپزخانه می‌روم و یک پیاله‌ی تمیز برمیدارم، آخر شما که می‌دانید بهداشت باید در هر حال رعایت گردد.
هر کپسول را به نیت هر فصل این کتاب وا کرده و محتویات آن‌را در پیاله‌ی تمیز و ضدعفونی شده می‌ریزم و یک لیوان آب انبه (شما که غریبه نیستید من انبه خیلی دوست دارم) می‌ریزم و خوب هم می‌زنم تا دارو در آب انبه قشنگ حل شود و با یک نفس لیوان را نوش جان می‌کنم و منتظر می‌مانم تا از اسهال بمیرم!

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.