قدرت بیقدرتان اثر واتسلاو هاول
چرا خواندن این کتاب به من پیشنهاد شد؟!
اصلا این کتاب چه ارتباطی با ساختار سیاسی کنونی ایران که گونهای نادر است و همچنین با جنبش تازه شکل گرفتهی «زن، زندگی و آزادی» دارد؟
پر واضحه در برخی زمانها، خواندن برخی کتابها سرعت میگیرند و بین خوانندهها دست به دست میشوند...
مثلا در زمان شیوع همهگیری کرونا، خواندن کتابهایی از جمله «کوری» شدت گرفتند.
در آغاز جنبش اخیر در ایران، خواندن کتابهایی در مورد شناخت دیکتاتور و دیکتاتوری، نحوهی مقابله و جنگیدن با شخص دیکتاتور و ساختاری که بنا کرده و ... کاملا طبیعی بوده و صدالبته امری عالی، چون شخصا معتقدم اگر ده بار دیگر نیز در ایران انقلاب سیاسی رخ دهد، نه زن به آزادی و برابری میرسد و نه خانوادهها به رفاه میٰرسند و کیفیت زندگی ارتقا مییابد.
معتقدم این آمار از میزان تحصیلکردهها آماریست کاملا فریبنده... این تحصیلات و مدارکی که ما کیلویی اخذ کرده را بهتر است بیندازیم در کوزه و آبش را بخوریم. جامعهی کنونی ما عقیم و جاهل است و فاصلهی زیادی با پذیرش آزادی دارد. هیچ جامعهای را نمیتوان به زور به سوی آزادی هل داد. نمونهاش سالها دموکراسی نیمبندی که در افغانستان پدید آمد.
پس از حملهی ایالات متحده امریکا به افغانستان، طالبان در هزاران سوراخ جا خوردند. دموکراسی جدید سالها افغانستان رو به جلو حرکت کرد و پس از خروج ایالات متحده امریکا، طالبان ظرف مدتی کوتاه مجددا قدرت را قبضه کرد. اگر این هل دادن مردم افغانستان به سوی دموکراسی و آزادی نتیجه بخش بود، مردم افغانستان تا آخرین نفر تا آخرین قطرهی خون ایستادگی میکردند مقابل طالبان، اما طالبان شهر به شهر مانور داد و بدون مقاومت به پایتخت رسید و ... .
من در دورهی پهلوی زندگی نکردهام اما برای حس خفقان، سیاهی و فساد دوران پهلوی نیاز به این نیست که حتما زندگی کرده باشم. به نسبت جمعیت در آن دوران نفرات زیادی نه روشنفکر بلکه منورالفکر داشتیم که موتور پیشران انقلاب گردیده تودهها را فعال و در نهایت انقلابی به راه انداختند که شاه فاسد از کشور فرار کرد.
به هیچوجه و تحت هیچشرایطی نمیتوانم سلطنتطلبهایی که مدح دیکتاتوری محمدرضا پهلوی را میگویند تحمل کنم. اینکه پس از انقلاب، حکومت جدید مرزهای جدیدی در ابعاد فساد، کشتار مخالفین و زیر پا گذاشتن قوانین انسانی با تصویب قوانین دلخواه گشوده، باعث شده دورهی پهلوی گل و بلبل دیده شود، وگرنه دلیل نمیشود روی شاهِ فاسد و جنایتکار فراری سفید شود.
از این بحث بگذرم که اگر بخواهم حرف بزنم تمامی ندارد...
این کتاب از جمله کتابهاییست که با شروعش در یک استوری اینستاگرامی نوشتم: این کتاب برای گروهی از خوانندهها سم است.
هنوز هم اعتقاد دارم سم کشندهای برای عدهایست. برای آن عده که با خواندن برخی جملات از قبیل جملات زیر:
"رژیم در بند دروغهای خودش است... باید همهچیز را جعل کند و وارونه جلوه دهد. باید گذشته را جعل کند، باید حال را جعل کند، و باید آینده را هم جعل کند. باید آمارها را جعل کند. باید منکر این شود که یک دستگاه امنیتی فراگیر، غیرپاسخگو و خودسر دارد. باید وانمود کند به حقوق بشر احترام میگذارد و باید وانمود کند کسی را مورد پیگیرد و آزار قرار نمیدهد. باید وانمود کند از هیچچیز و هیجکس نمیترسد. باید وانمود کند در هیچ موردی وانمود نمیکند."
"ایدئولوژی یکی از ستونهای استحکام و پایداری نظام است، اما این ستون روی زیربنای بسیار سستی ساخته شده... ستونی ساخته شده بر پایهی دروغها. این ساختمان تا زمانی دوام خواهد آورد که مردم حاضر باشند زیر سقف دروغ زندگی کنند."
"هیچوقت روشن نمیشود که آن قطرهی آخری که صبر مردم را لبریز میکند کی فرو خواهد افتاد، یا اصلا آن قطره چه خواهد بود. این دلیلیست که رژیم در واکنشی پیشگیرانه حتی کوچکترین تلاش برای اصلاح خود نمیکند و فقط سرکوب میکند."
تشابهاتی در کشور ایران پیدا میکنند و فکر میکنند تمام، دیگر تمام و همه چیز را فهمیدند! اما این کتاب نه با ساختار ایران شباهت دارد و نه اصلا برای ایران نوشته شده.
خواندن این کتاب برای من به مثابه اختراع مجدد چرخ بود و چیزی به من اضافه نکرد.
مرور دانستههای هاول و جمعبندیاش را در کتاب خواندم. دانستههایی که خاصه برای بلوک خودش نگارش شده و نه توصیهها، نه راهکارها و نه قواعد بازیاش به درد جوامع شرقی نمیخورد.
سهیل خرسند - ۲۲ دی ۱۴۰۱