امروز: شنبه، 25 اسفند 1403

زندگی یک جغد ایرانی در دنیای کتاب‌ها

زن ناشناس

وقتی از خانه‌ به نیت دیدار او خارج شد، هنوز برای رفتن به خانه‌اش تردید داشت. نگاهی به آسمان انداخت و خورشید را دید که خود را زیر انبوهی از ابرها پنهان کرده بود. تصمیم داشت برای خرید یک جعبه شکلات به فروشگاه برود. در مسیر فروشگاه به درخت‌هایی نگاه می‌کرد که دیگر برگی بر روی شاخه‌هایشان نداشتند. به یاد شعری از محمدرضا شفیعی کدکنی افتاد که شاعر درخت را از بی‌برگی غمگین نمی‌دید چون معتقد بود درختان به روزهای در آغوش کشیده شدن توسط برگ‌های سبز ایمان دارند و غمش برای برگ‌های زردی بود که حالا زیر پای او خش خش می‌کردند. وقتی از فروشگاه با یک جعبه شکلات کاکائویی خارج شد، دیگر تردید خود را کنار گذاشته و تصمیم گرفته بود که به خانه‌‌ی آن زن ناشناس برود. در مسیر خود را در حالی تصور می‌کرد که آن زن را در آغوش گرفته است. در حالیکه یک دستش را پشت کمرش انداخته و او را به خود می‌فشرد، با دست دیگرش موهایش را به چنگ گرفته و ضمن کشیدن سرش به سوی زمین همچون سگی گردنش را می‌بویید. دراز مدتی بود که احساس خستگی می‌کرد.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی داستان بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.




معرفی مجموعه داستان خیمه شب بازی

خیمه‌ شب بازی، نخستین اثر صادق چوبک و مجموعه‌ای‌ست متشکل از یازده داستان کوتاه که در سال ۱۳۲۴ نسخه‌ی کامل آن توسط انتشارات «کتابخانه گوتمبرگ» چاپ و منتشر گردیده است.
اولین داستانی بود که از چوبک می‌خواندم و پیش از مطالعه‌ی کتاب، شناختی از قلمش نداشتم. البته که با خواندن یک کتاب نمی‌توان افکار یک نویسنده را از تمامی جهات شناخت اما وقتی کتاب مورد نظر یک مجموعه‌ی داستان باشد، بر خلاف رمان کار را برای خواننده ساده می‌کند... در رمان بر خلاف داستان کوتاه دست نویسنده بسیار بازتر است و ایرادات کوچک را نیز می‌تواند طی داستانش مرتفع کند و خواننده نیز به سبب آن‌که می‌داند قرار است داستان بلندی بخواند از خطاهای کوچک با بزرگ‌منشی عبور می‌کند، اما در داستان کوتاه نویسنده زمان و فضای کافی در اختیار ندارد و خواننده‌ی داستان کوتاه نیز صبوری خواننده‌ی یک رمان را ندارد. بسیارند نویسنده‌هایی که به واسطه‌ی رمان‌هایشان، نامشان را تریلی هجده چرخ نمی‌تواند یدک بکشد اما داستان‌های کوتاه‌شان مزخرفی بیش نیستند و ارزش وقت گران‌بهای خواننده را ندارند. 

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی داستان کوتاه بارتلبی محرر

سر و ته این ریویو را با یک تشکر، یک نکته و سر آخر یک پیشنهاد می‌بندم.

تشکر:
از مهشید عزیزم بابت معرفی داستان تشکر می‌کنم.
از خواندن داستان لذت برده و به فکر فرو رفتم... از راه دور دستش را به گرمی می‌فشارم و بهترین‌ها را برایش آرزو می‌کنم.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی و بررسی داستان کوتاه سپتامبر خشک

فاکنر به عنوان یک نویسنده‌ی جنوبی که همیشه دغدغه‌اش اختلافات طبقاتی، نژادی و سطح برابری بین سفیدپوست‌ها و سیاه پوستان بوده، در رمان‌ها و داستان‌های کوتاهش این دغدغه‌ها را با بررسی فرهنگ‌ جامعه در آن منطقه از جمله قضاوت‌های عجولانه و تقابل‌های دو نژاد می‌پردازد. 
سپتامبر خشک، اولین داستانی بود که از فاکنر می‌خواندم و به سبک سیال ذهن نوشته نشده بود و متنی بسیار روان هم داشت. 
داستان در مورد قتل مردی سیاه‌پوست به نام «ویل مایز» است، اما فاکنر به چگونگی قتل او نمی‌پردازد، چون موضوع داستان اساسا قتل او نیست.
داستان از این قرار است:

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی داستان کوتاه آتش‌سوزی انبار

آتش‌سوزی انبار، یکی از داستان کوتاه‌های فاکنر است که در جوانی یعنی سال ۱۹۳۹ منتشر کرده است. فاکنر نوشتن داستان کوتاه را تنها یک تمرین یا مشق برای بهتر شدن قلمش در جوانی‌ می‌دانست. به صحت این ادعا می‌توان مهر تایید زد، اگر ارتقای کیفیت قلم او را در مقایسه‌ی داستان‌هایش نسبت به داستان‌هایی که پیش‌تر از آن نوشته بنگریم.
داستان کتاب از حضور شخصیت‌ها در دادگاه آغاز می‌شود و من با توجه به کوتاه بودن داستان نیت پرداخت به جزئیات داستان که منجر به اسپویل آن می‌گردد ندارم،  تنها به کلیات می‌پردازم و شما را به خواندنش دعوت می‌نمایم.  

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی داستان کوتاه رسیتتیف

رسیتتیف عنوان تنها داستان کوتاه منتشر شده از رمان‌نویس آفریقایی-امریکایی به نام تونی موریسون است. 
رسیتتیف یا به فارسی «گفت آواز»، همان بخش کلیدی در موسیقی اپرا است که معمولا قبل از هر آریا و یا میان دو آریا اجرا می‌شود . برخلاف آریا که بخش‌های کلمات کشیده ادا می‌شوند و نت‌های زیادی اجرا می شود، در رسیتتیف برای هر کلمه معمولا یک نت به کار می‌رود و به صورت سریع ولی شمرده خوانده می شوند... این همان بخشی‌ست که خواننده‌ی اپرا داستان را در قالب آواز روایت می‌کند.
انتخاب هوشمندانه‌ی این عنوان توسط نویسنده تصادفی‌ نیست، زیرا نحوه‌ی روایت داستان کاملا مشابه با نحوه‌ی بیان داستان یک آواز توسط خواننده‌ی اپرا است.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی کتاب نازنین و بوبوک

بر روی زمین زندگی کردن و دروغ نگفتن غیرممکن است.

کتاب متشکل است از دو داستان کوتاه به نام‌های «نازنین» و «بوبوک» که داستان‌ها نه در یک زمان نوشته‌ شده‌اند و نه به یک‌دیگر مرتبط‌ هستند، بلکه همانند هزاران اثر غیرقانونی دیگر توسط یک ناشر ایرانی با سلیقه‌ی شخصی در قالب یک کتاب گرد هم آمده و چاپ شده است.
ذکر این نکته لازم است که آقای «رحمت الهی» از عهده‌ی ترجمه‌ی دو داستان به خوبی برآمده و متنی روان تقدیم خواننده نموده است.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی داستان کوتاه کاروان اسلام

داستان کوتاهی عالی، درجه‌ی یک و ممتاز.
عنوان اصلی داستان «البعثه الاسلامیه الی البلاد الافرنجیه» است. 
داستان در سه فصلِ به هم‌پیوسته‌ی «کاروان اسلام، نمایشگاه شرقی و نوشگاه مِیسر» روایت شده و عنوان فارسی «کاروان اسلام» به جهت سختی بیانِ عنوان عربی و اصلی داستان از روی عنوان فصل اول داستان برداشته شده است.
راوی داستان یک خبرنگار به نام «الجرجیس یافث بن اسحق الیسوعی» است.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.




معرفی داستان کوتاه آبجی خانم

داستانی کوتاه و اندوهناک با محوریت «زن» در جامعه‌ی مردسالار و زن‌ستیز ایران.
آبجی خانم را پس از گذشت چند هفته از خواندنِ «زنی که مردش را گم کرد»‌ خواندم. این دو داستان (البته هریک با موضوعی کاملا متفاوت اما با هدفی یکسان) میزان دغدغه و نگرانی صادق‌خان هدایت نسبت به معضلات و حرج‌های جنس «زن» در جامعه‌ی عقیم، سنت‌گرا، مردسالار و به شدت زن‌ستیز ایران می‌پردازد.
داستان کتاب در مورد دختری به نام «آبجی خانم» است.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.




معرفی داستان کوتاه نشانه‌ها و سمبل‌ها

یک داستان کوتاه خوب و عمیق.
ایزابلا و دیمیتری یک زوج میان‌سال هستند که با خودکشی مجدد تنها پسرشان که به دلیل ابتلا به «جنون ارجاعی» در یک بیمارستان روانی بستری است روبرو شده‌اند و حال بار دیگر دل‌شان می‌خواهد که او به خانه برگردد، هرچند ته دلشان می‌دانند که شدنی نیست.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.