امروز: جمعه، 24 اسفند 1403

زندگی یک جغد ایرانی در دنیای کتاب‌ها

معرفی، بررسی و خلاصه‌ رمان ابشالوم ابشالوم

خانم ها و آقایان، این شما و این هم بهترین کتابی که تا به امروز خوانده‌ام.
سوال ده میلیونی این است:
اگر آنچه در این کتاب خواندم ادبیات نام دارد، پس محتوای کتاب‌هایی که پیش از این خوانده‌ام چه نام دارد؟ بر کسی پوشیده نیست که ویلیام فاکنر نویسنده‌ی مورد علاقه‌ی من است. او را به خاطر نبوغ، خلاقیت و تسلط کامل بر ادبیات تحسین می‌کنم اما علاقه‌ی من هیچ ارتباطی با تعاریف من از او ندارد چون او یکی از سلاطین انگشت‌شمار ادبیات جهان است و آثارش نیازی به تعریف، تمجید یا معرفی من ندارند.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی و بررسی رمان هری پاتر و سنگ جادو

در سی و چهار سالگی و بر حسب یک اتفاق به سراغ مجموعه‌ی هری پاتر آمدم.
شخصا عاشق سبک رئالیسم جادویی هستم و کتاب‌های زیادی از این سبک مطالعه کرده‌ام اما به یاد ندارم کتابی را دست‌کم در حد یک رمان به سبک فانتزی خوانده باشم. هفته‌ی گذشته در توییتر می‌چرخیدم که تصویری از فیلم هری پاتر توجه من را به خود جلب کرد و از خود پرسیدم چطور هری پاتر را با این آوازه و شهرت، نه خوانده‌ای و نه تماشا کرده‌ای؟
از شیده‌، دوست عزیز و محترمم در خصوص هری پاتر یاری جستم.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی و بررسی رمان بار هستی

کوندرا یکی از نویسندگان مورد ستایش من است.
پیشتر از او رمان‌های سبک‌تری خوانده بودم و بابت این موضوع بسیار خوشحالم چون موجبات آشنایی من را اولا با قلمش و دوما با شخصیت و نگاهش به دنیا  فراهم نموده بودند. این کتاب رمانی بسیار قوی و با ساختاری چند سطح بالاتر از رمان‌های «هویت»، «خنده و فراموشی» و «جهالت»  بود. 

یکی بود یکی نبود، غیر از شیطان مهربون دو زن به نام‌های «ترزا و سابینا»، و دو مرد به نام‌های «توماس و فرانز» و یک سگ به نام «کارنین» در هیاهوی بهار پراگ ماجراهای این کتاب را رقم زدند. ماجراهایی در میان سکس، جنون و انواع روابط جنسی پیچیده، تقابل خیانت و وفاداری، بی‌رحمی و جنایات کمونیسم و در نتیجه پرداختی قوی به سیاست، نگاه فلسفی به زندگی از دیدگاه نیچه و افلاطون و در نهایت لبخند و نشستن پای ظرافت‌های موسیقی به کمک بتهوون. خانم‌ها و آقایان به شاهکار عالی‌جناب کوندرا خوش آمدید.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



زن ناشناس

وقتی از خانه‌ به نیت دیدار او خارج شد، هنوز برای رفتن به خانه‌اش تردید داشت. نگاهی به آسمان انداخت و خورشید را دید که خود را زیر انبوهی از ابرها پنهان کرده بود. تصمیم داشت برای خرید یک جعبه شکلات به فروشگاه برود. در مسیر فروشگاه به درخت‌هایی نگاه می‌کرد که دیگر برگی بر روی شاخه‌هایشان نداشتند. به یاد شعری از محمدرضا شفیعی کدکنی افتاد که شاعر درخت را از بی‌برگی غمگین نمی‌دید چون معتقد بود درختان به روزهای در آغوش کشیده شدن توسط برگ‌های سبز ایمان دارند و غمش برای برگ‌های زردی بود که حالا زیر پای او خش خش می‌کردند. وقتی از فروشگاه با یک جعبه شکلات کاکائویی خارج شد، دیگر تردید خود را کنار گذاشته و تصمیم گرفته بود که به خانه‌‌ی آن زن ناشناس برود. در مسیر خود را در حالی تصور می‌کرد که آن زن را در آغوش گرفته است. در حالیکه یک دستش را پشت کمرش انداخته و او را به خود می‌فشرد، با دست دیگرش موهایش را به چنگ گرفته و ضمن کشیدن سرش به سوی زمین همچون سگی گردنش را می‌بویید. دراز مدتی بود که احساس خستگی می‌کرد.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی داستان بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.




معرفی و خلاصه‌ی نمایشنامه بالاخره این زندگی مال کیه

من آرزوی مرگ ندارم اما به هر قیمتی هم نمی‌خواهم زندگی کنم.
نویسنده را نمی‌شناختم و با اثرش نیز آشنایی نداشتم. قلقلکی توسط یک دوست که اشاره کرد: «شخصیت داستان من را به یادش انداخته»، باعث شد به سراغ این اثر بشتابم و با نمایشنامه‌ای با موضوع جذاب، پرداختی بسیار ضعیف و پایانی قابل قبول روبرو شدم. 

نمایشنامه در دو پرده نوشته شده است.
پرده‌ی نخست که هر سطر آرزو می‌کردم هر چه زودتر تمام شود و پرده‌ی دوم که کم کم به اثر ارزش خواندن بخشید. پس در صورتی که به سراغ این نمایشنامه رفتید، در نیمه‌ی اول صبوری کنید و پای داستان بنشینید.

و اما در این نمایشنامه چه خبر است؟

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی و خلاصه کتاب جهالت

جهالت عنوان ترجمه‌ی فارسی این کتاب در ایران است. 
شخصا جهالت را انتخاب مناسب و خوبی برای کتاب نمی‌دانم. من ترجمه‌ی فارسی را در اختیار نداشته و بررسی نکرده‌ام اما با توجه نوع قلم کوندرا، با چشم‌های بسته می‌توانم بگویم که به احتمال بسیار زیاد مورد سانسور قرار گرفته است.

میلان کوندرا نویسنده‌ی خاصی است که دنیا نظیر او را ندیده است.
او به کمک المان‌هایی همچون عشق، روابط، تاریخ، سیاست و خاطرات، داستانش را به شکلی خلق می‌کند که از  ابتدا تا انتها خواننده را همراه خود نگاه می‌دارد. کوندرا را دوست دارم چون روح و روان شخصیت‌هایش را جویده و به مقابل خواننده تف می‌کند اما به خود اجازه‌ی قضاوت شخصیت و کردارش را به خود نمی‌دهد و این مهم را به خواننده‌ی خود می‌سپارد.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی کتاب آبشوران

سپاس روناک را به پاس معرفی. 
آبشوران از دید من مجموعه‌ی داستان کوتاه نیست. دفترچه‌ی خاطراتی‌ست که نویسنده با قلمی ساده، روان و زلال آن را به ما هدیه کرده و تنها کافی‌ست آن را بخوانیم و لذت ببریم. آبشوران نیازی به نقد ادبی ندارد، اما از آن‌جایی که مرض نوشتن دارم،‌ به نوشتن خاطره‌ای روی می‌آورم...

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی و بررسی رمان برخیز ای موسی

فاکنر است دیگر، هر شکلی قلم بزند جذاب در می‌آید!
این کتاب متشکل است از هفت داستان کوتاه که پیوسته نوشته نشده، برای مثال «پاییز دلتا» داستان کوتاه مستقلی‌ست و یا «خرس» یک رمان کامل است که در اینجا بخشی از آن آورده شده و... اما عالیجناب تصمیم گرفت این هفت داستان مستقل را با توجه به داشتن اشتراکاتی که در ادامه به آن می‌پردازم گرد یکدیگر در آورده و به رمان تبدیلش کند. ما در این کتاب روزگار پنج نسل از خاندان مک‌کازلین را خواهیم خواند. خاندانی که سفید بود و برده‌داری می‌کرد اما خب از نسل‌های بعدی به واسطه‌ی تولید مثل ارباب از برده، پای تداخل نژادی را به میان وا می‌کند که این مورد(تقابل سیاه و سفید) همان موردی‌ست که فاکنر خود را متعهد به واکاوی آن می‌دانست و هیچ‌گاه داستان‌هایش تهی از آن نشد.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی، خلاصه و بررسی رمان اداره پست

اداره‌ی پست، نخستین اثر چارلز بوکوفسکی‌ و همچنین نخستین کتابی‌ست که از او خواندم. من شناختی از بوکوفسکی ندارم، اما اگر بخواهم پس از این کتاب در وصف او و قلمش چیزی بنویسم، می‌گویم:
بوکوفسکی نویسنده‌ای‌ست که کله‌خرابی، شهوت‌رانی، ولگردی، زوال شخصیت و فرومایگی را بسیار خوب می‌شناسد.

بخوانید چیناسکی و بدانید بوکوفسکی.
شخصیت اصلی داستان، چیناسکی نام دارد، اما آن شخصیت خود واقعی بوکوفسکی است. البته نه فقط نام، بلکه وقایعی که به شکل داستان درآمده، وقایع‌نگاری نویسنده از زندگی روزمره‌ی او می‌باشد. بوکوفسکی از سال ۱۹۵۲ در اداره‌ی پست به عنوان نامه‌رسان با یک گاری مشغول رساندن نامه‌ها شد. او پس از نزدیک به سه سال، در سال ۱۹۵۵ به بیماری زخم معده مبتلا شد و از کارش استعفا داد. پس از استعفا برای تامین مخارج زندگی به قمار و شرطبندی روی آورد و مدتی بعد نیز سعی کرد به شغل محبوب خود بازگردد و اینبار نه به عنوان نامه‌رسان بلکه شغلی دیگر در اداره‌ی پست گرفت و مشغول به کار شد و نهایتا در سال ۱۹۶۹ برای همیشه از این شغل دل کند و استعفای نهایی خود را تقدیم دولت نمود.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی، خلاصه و بررسی رمان شهر و سگ‌ها

شهر و سگ‌ها، عنوان نخستین رمان عالی‌جناب یوساست.
در ایران ترجمه‌ی خوبی از این کتاب با عنوان «سال‌های سگی» موجود است که توسط آقای «احمد گلشیری» به فارسی برگردان و نهایتا توسط نشر نگاه چاپ و منتشر گردیده است. با توجه به محتوای داستان، می‌توان عنوان انتخابی آقای گلشیری را انتخابی خوب دانست اما عنوان اصلی کتاب که عالیجناب برای کتابش انتخاب کرد «La ciudad y los perros» به معنای «شهر و سگ‌ها»‌ است و عنوانی که آقای «لیساندر کمپ»، مترجم انگلیسی برای کتاب انتخاب نموده و داستان را از روی آن خواندم «The Time of the Hero» است که شخصا انتخابی خوب برای این کتاب نمی‌دانم.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.