تنهایی پر هیاهو اثر بهومیل هرابال
عالی، درجهی یک و ممتاز با پایانی خارقالعاده!
گفتار اندر ستایش نویسنده
تنهایی پر هیاهو، برای من عنوانی ناشناخته از نویسندهای ناآشنا بود و این لطف بیکران دوست نازنینم بود که کتاب را به من هدیه داد تا لذت خواندنش نصیبم گردد.
اعتراف میکنم وقتی در صفحهی نخست با تعریف و تمجیدهای جانانهی «میلان کوندرا» و نشریات معتبرِ گاردین، تایمز و لسآنجلس تایمز روبرو شدم به خود گفتم یا نویسنده در میان این تعاریف دفن خواهد شد یا او یک شاهکار خلق کرده و در انتها به این نتیجه رسیدم که او حقیقتا شایستهی این تعاریف بوده است.
شهردار شهر محل سکونت هرابال در وصفش میگوید:
"همهی ما از شنیدن صدای ماشین تحریر او در گذر از برابر پنجرهی خانهاش شاد میشدیم و به قول هرابال میگفتیم: «خوب است. دارد مینویسد. پس هنوز زنده است!»... او در واقع نمرده است، فقط دیگر نمینویسد."
پرواضح است که هرابال نوشتن را بلد بود، طنز را میشناخت و روی افکارش به جهت انتقال به کاغذ تسلط کامل داشت و این چنین است که توانسته چنین اثری خلق نماید.
گفتار اندر ستایش مترجم
در این تریبون لازم میدانم بخاطر مقدمهی باشکوهی که آقای «پرویز دوائی» برای معرفی نویسنده نوشتهاند، زحماتی که برای ترجمه کشیدهاند و همچنین عشق و احترامی که به نویسندهی محبوب خود ابراز داشتهاند صمیمانه تشکر نمایم و به احترام ایشان کلاه از سر بردارم.
در بخشی از مقدمه از زبان مترجم میخوانیم:
"پاسخی هم به دوستان و خوانندگان دور و نزدیکم مدیونم که از این بنده خواسته بودند که به سراغ آثار دیگر این نویسنده بروم. متاسفم! بجز این کتاب هرابال که عرض شد، که به نظر ناقدان و خبرگان چک بهترین اثر اوست، و نیز بی«ضررترین»شان برای عرضه در بازار نشر امروز سرزمین ما، ترجمهي سایر آثار او(که برای فرهنگ دیگری نوشته شده است) در شرایط لزوم دخالت و دستکاریهایی را اقتضا میکند که این بنده در مورد خویش به خصوص در حق چنین نویسندهای آنرا مطلقا روا نمیدارد. دیگران در مورد ترجمهی آثار نویسندگان دیگر چنین کردهاند و میکنند. بکنند!"
امیدوارم این عشق و احترام و حفظ حقوق نویسنده، سرلوحهی تمام مترجمان جدید و قدیمی کشورم قرار گیرد و به خصوص برای بار nام از مترجمین و ناشرین آثار موراکامی عزیزم در ایران خواهش میکنم بجای آویزان شدن از آلت موراکامی به جهت تحصیل مال از راه نامشروع و لگدمال کردن حقوق نویسنده به سبب عدم رعایت قوانین کپی رایت و تکه تکه کردن آثار و چاپ آن با ترجمههای ضعیف تحت نامهای من درآوردی خودداری نمایند، امیدوارم این رفتار حرفهای آقای پرویز دوائی تلنگری باشد بر پیکرهی نااهلان صنعت چاپ و نشر در ایران!
گفتار اندر داستان کتاب
داستان کتاب در هشت فصل نگارش شده و «هانتا» شخصیت اول داستان است.
هانتا سی و پنج ساله، تحصیل کرده و عاشق کتاب و کتابخوانیست اما شغلش خمیر کردن کتابهاست و از یافتن برخی کتابهای نایاب و موردعلاقهاش کلکسیونی ناب برای خود گردآوری کرده و به شکل بسیار جذاب از تجاربش، شادیهایش، لرزیدن دلش، غمهایش و ... میگوید.
تکنیک، «به در بگو دیوار بشنوه» که تکنیک مرسوم نویسندگانیست که آزادی عمل جهت نوشتن نداشتند و آینهی تمام نمای آن را «مرشد و مارگاریتا» از بولگاکف میدانم در این کتاب پررنگ بود، هرابال در قالب جملههای به ظاهر سادهاش به رخدادهای سیاسی و اجتماعی دوران خود نیز اشاره داشت.
نقلقول نامه
"تمام آنچه از یک فرد بشری باقی میماند گوگردی است که جعبهی کبریتی را کفایت کند و آهنی که بتواند با آن میخی ساخت که انسان بتواند از آن خود را حلقآویز سازد."
"وقتی شروع به خواندن میکنم به عالم دیگری فرو میروم، در متن غرق میشوم. خودم حیرت میکنم و باید گناهکارانه اعتراف کنم که واقعا در عالم رویا بودم، در دنیایی زیباتر، در قلب حقیقت، هر روز، روزی ده بار، از اینکه از خودم چنین به دور افتاده بودم، غرق اعجاب میشوم."
"حالا میفهمیدم که رمبو حق داشت که گفن: «جنگِ روح همانقدر وحشتناک است که جنگ مسلحانه»، حالا مفهوم واقعی این کلام بیرحمانهی مسیح را در مییافتم که «برایتان صلح نیاوردهام،شمشیر آوردهام.»"
کارنامه
اعتراف میکنم پیش از فصل نهایی کتاب به سه یا چهار ستاره فکر میکردم اما پس از پایان کتاب که شدیدا تشنه شده بودم و ضربان قلبم بالا رفته بود به چهار یا پنج ستاره اما حالا که ضربان قلبم به ریتم معمول خود بازگشته و تشنگی خود را رفع نمودهام چهار ستاره برایش منظور میکنم چون اگر برای این کتاب پنج ستاره منظور کنم به لیست بهترینهایم خیانت کردهام، اما در لیست کتابهای محبوبم قرار میدهم و خواندنش را به سایر دوستانم پیشنهاد میکنم.