از شب دلگیر دیگری میترسید و به این فکر میکرد که برای مادرش چقدر طولانی و غمانگیز است که در آن بیغوله بخوابد و منتظر باشد دخترکش بزرگ شود، پیرزنی کوچک شود و سرآخر بمیرد.
سیاههای از سیاههای به نام گودال پی
«سرتاسر جمهوری را یک مزرعهی اشتراکی کن اما همین جمهوری آخرش به یک نفر خواهد رسید و مایملک شخصیاش خواهد شد!»
گودال پی، ویرانشهری به توصیف آندری پلاتونوف، نویسندهی خلاق روس است که اگر آنرا فقط و فقط یک رمان ساده بشناسیم مرتکب اشتباهی شدهایم بسی بزرگ، زیرا از دید من رمانی بود فلسفی سیاسی با توصیفاتی دقیق، ظریف و قابل درک.
نخستین کتابی بود که از پلاتونوف میخواندم و شناختن او به واسطهی دریافت هدیهی باارزش این کتاب از دوستی با ارزش برای من است و از همین تریبون استفاده میکنم و از راه دور دستش را میفشارم.
لطفا برای خواندن ادامهی متن بر روی دکمهی «ادامه مطلب» کلیک کنید.