مرگ ایوان ایلیچ اثر لئو تولستوی
در طولِ زندگی دلایل و تجاربِ زیادی برای اشک ریختن داشتهام اما ۲ بارِ آن بدونِ اینکه ربطی به زندگیِ خودم داشته باشد کاملا ناخودآگاه اشک از چشمانم جاری شد: یکبار هنگام تماشای سریال «هوم لند» در سکانس کشته شدنِ «نازنین بنیادی» و دومی هنگامِ خواندنِ این کتاب.
دستِ خودم نبود اما وقتی پسرِ ایوان ایلیچ دست پدرِ در حالِ مرگش را بوسید یاد گریههام پشتِ در اتاقِ عملِ پدرم افتادم و... .
راستش رو بخواهم بگویم کتاب رو حدودا ساعت ۱۴ تمام کردم اما به اندازهای روح و روانم بهم ریخته بود و داستانِ کتاب من را درگیرِ گذشته کرد که دل و دماغِ انجام هیچ کاری رو نداشتم.
بگذریم، زندگی ادامه دارد...
من این کتاب را با ترجمهی آقای «صالح حسینی» خواندم و حقیقتا ترجمهای روان ارائه کرده بودند و از خواندنِ متنی روان لذت بردم.
این کتاب اولین اثری بود که از «لئو تالستوی» میخواندم و اعتراف میکنم شیفتهی قلمش شدم، قلمی روان، بدون هیچگونه پیچیدگیِ ادبی، بیان ساده و پرهیز از زیادهگویی، بنابراین قطعا در آیندهی نزدیک اگر عمری باقی باشد به خواندنِ سایر آثارِ او خواهم پرداخت.
داستانِ کتاب در مورد زندگیِ شخصیست به نام «ایوان ایلیچ» و نویسنده در داستانی با این حجم به زیباییِ هرچه تمامتر به شغل، زندگی شخصی، ارتباطات و مرگِ او پرداخت.
در انتها عرض میکنم که این کتاب تجربهی جدیدی برای من بود و ضمن اینکه تمامِ انتظاراتِ من را از یک داستانِ کوتاه برآورده کرد ۵ستاره را برایش منظور میکنم و خواندنِ آن را به تمام دوستانم پیشنهاد میکنم، ضمنا نسخهی پیدیاف کتاب را که دانلود کرده بودم انقدر صفحات نامنظم و خطوط کج و معوج داشت که اعصابم را بهم میریخت برای همین به دقت فایلِ کتاب را استخراج، از نو صفحات آن را تنظیم و خطوطِ آن را منظم کردم و در کانال قرار دادم و در صورتیکه نیاز به دانلود نسخهی پیدیاف کتاب را دارید از پستِ بعدی میتوانید آن را دانلود نمایید.