عصیان اثر یوزف روت
نویسنده رمان را با روزمرگیهای یک مجروح جنگی در یک بیمارستان صحرایی آغاز میکند و به معرفی افکار، دل خستگیها و خواستههایش میپردازد.
هرچه به جلوتر میرویم نویسنده به ما نشان میدهد علاقهی خاصی دارد کاراکترهای داستان را در یک نقطه رها کند و خواننده را درگیر یک کاراکتر جدید کند. رمان روند یکنواختش کم کم با گذر زمان اوج میگیرد، شخص اول داستان از ابتدای ورودش به زندان به ما میگوید حتی در مدتی کوتاه وقتی از یک جامعه آزاد تمام حقوقی شهروندیتو ازت میگیرند به چه روزی میفتی، نشان میدهد انسان وقتی با خودش خلوت میکند و دور و برش هیچ کس رو نمیبیند به یاد چه چیزهایی میفتد و تازه یادش میآید در گذشته چه چیزهاییو از دست داده، تحولات عقاید شخص اول داستان در زندان بسیار جالب و خواندنیست ، از دید من کتاب ارزش خواندن دارد اما نقدی که بهش وارد میدونم اینه که نویسنده یک جاهایی در ابتدای کتاب که نیاز نبود اضافه گویی کرد و یک جاهایی پس از آزادی از زندان که نیاز به گفتار بیشتر داشت کم گویی.