امروز: سه شنبه، 16 اردیبهشت 1404

زندگی یک جغد ایرانی در دنیای کتاب‌ها

05/21 1404

کرگدن اثر اوژن یونسکو

کرگدن یک نمایشنامه‌ی ساده نیست. 
اوژین یونسکو در این اثر، دنیایی را وصف کرده که مردم در آن با تمامی اختلافات اعم از نوع زندگی، فکر، عقیده و ... با منافع مشترکی که برای آن‌ها مناسب نیست به یک گله می‌پیوندند. در دنیای یونسکو، اصول آدمی رها شده و هیچ‌یک از این اصول که زمانی مردمانش تحت هیچ شرایطی حاضر نمی‌شدند به آن‌ها پشت کنند دیگر توان نفوذ در پوست کلفت کرگدن را نداشته و در نتیجه تمام آن ایدئولوژی‌ها بر باد می‌رود. کرگدن مناسب تمام سنین نیست. البته منظور من به طور مشخص به توان خواننده از سنی به بعد به جهت بررسی امور پرداخته شده در اثر است، وگرنه یک کودک نیز می‌تواند آن‌را خوانده و حین خواندنش بخندد و پس از پایان هم چیزی جز نام کرگدن در ذهنش باقی نماند.

هسته‌ی داستان کرگدن برای من غریبه نبود.
مسخ شدن انسان را به زیبایی هرچه تمام‌تر در شاهکار کافکای عزیزم، و همچنین مواجهه‌ی انسان با تسخیر این دنیا توسط موجودات دیگر را در شاهکار آقای «کارل چابک» تحت عنوان «جنگ با بزمجه‌ها» و همچنین نمونه‌ی کوچکتر آن‌را در «شهر گربه‌ها» از موراکامی عزیزم خوانده بودم. هر بار که فکر می‌کنم، می‌بینم هیچ موجودی به خودخواهی، طمع‌کاری و قدرت‌طلبی انسان در این دنیا زندگی نمی‌کند و حاضر است برای بقای خود دست به هر اقدام بزند حتی اگر آن‌ اقدام برخلاف اصول و ایدئولوژی‌هایی باشد که خود برای آن‌ها تا پای جان می‌جنگد.

کرگدن، نمایشنامه‌ای پوچ و بی‌ارزش نبود.
تلاش اوژین یونسکو برای نشان دادن ترس و واهمه‌اش از دسیسه‌هایی بود که ناگهان به وجود می‌آیند و نیروی موجش انسان‌ را بی‌اراده به سوی هدفی مشترک سوق می‌دهد. 
در اینجا لازم است، با زنده نگاه داشتن یاد عباس‌آقای معروفی، نقل قولی کنم به قلم او از کتاب «فریدون سه پسر داشت»:
"گیج و گول بودیم،‌ بی‌ هدف بودیم. از شکستن و آتش زدن کیف می‌کردیم و نمی‌دانستیم چه می‌خواهیم. دود چشم‌های ما را گرفته بود و هیچ وقت از خودمان نپرسیدیم چرا؟"
در داستان کرگدن همه چیز به خوبی و خوشی می‌گذرد تا اینکه ناگهان دسیسه‌ای به وقوع می‌پیوندد. مردم کم کم متوجه می‌شوند که در جایی که تاکنون کرگدن دیده نشده، آن‌ها وارد شهرشان شده‌اند. در ابتدا عده‌ای موضوع را انکار می‌کنند و به سادگی از این موضوع عبور می‌کنند. عده‌ای آن را توهم توطئه پنداشته و به تمسخر مدعیان دیدن این حیوان متهم می‌کنند، اما واقعیت این است که دیر یا زود خواهند فهمید که موضوع چیست. مردم بدون آن‌که توان تحلیل موضوع و یا خوب و بد آن را داشته باشند، سعی می‌کنند همرنگ موضوع شده و این‌چنین می‌شود که کرگدن شدن مود می‌شود. بازمانده‌های مخالف به دنبال راهی به جهت مقابله و حفظ موقعیت خود هستند، اما نهایتا همه تبدیل به کرگدن می‌شوند و تنها قهرمان داستان انسان باقی می‌ماند که سرآخر در میان دنیایی از کرگدن‌ها احاطه شده است. کرگدن‌ها تشویقش می‌کنند که همرنگ آن‌ها شود و او در آخرین سخنان خود که نمایشنامه به پایان می‌رسد با فریاد می‌گوید: 
در مقابل همه‌ی شما از خود دفاع می‌کنم.  من آخرین نفر از آدمی‌زاد هستم و تا آخر همین‌طور انسان می‌مانم. من تسلیم نمی‌شوم.

کرگدن نمایشنامه‌ای خشک و بدون‌ ظرافت‌های ادبی بود. 
نه هسته‌ی داستان برای من جذابیت داشت، نه نویسنده آن‌طور که باید به داستانش پرداخت و نه مترجم کتاب، آقای جلال آل‌احمد این‌کاره بود. آقاجلال مترجم نیست و اگر زنده بود و او را می‌دیدم، به او می‌گفتم: 
آقاجان، صد می‌دم... شما دیگه ترجمه نکن.


میهمان
پاسخ 17 بهمن 1402 02:52 م.م

آل احمد کی سواد ترجمه داشت؟ 

بیخود نخود هر آشی می شد

نوشته هاش هم مفت نمی ارزه

مخصوصا درخدمت و خیانت … و غرب زدگی، هردو پوپولیسم بیشوادی بود که نه فلسفه می دانست نه جانعه شناسی تقلید اشتباه و درک نا صحیح از فردید داشت، همانطور که فردبد بیسواد درک اشتباهی از هایدگر داشت ملت مسخره این دو بیسواد شدند

میهمان
پاسخ 19 فروردین 1403 12:47 نیما
نقل قول: م.م

آل احمد کی سواد ترجمه داشت؟ 

بیخود نخود هر آشی می شد

نوشته هاش هم مفت نمی ارزه

مخصوصا درخدمت و خیانت … و غرب زدگی، هردو پوپولیسم بیشوادی بود که نه فلسفه می دانست نه جانعه شناسی تقلید اشتباه و درک نا صحیح از فردید داشت، همانطور که فردبد بیسواد درک اشتباهی از هایدگر داشت ملت مسخره این دو بیسواد شدند

دقیقا، با گفته شما کاملا موافقم

ارسال نظر

نام:*
ایمیل:*
متن نظر:
کد را وارد کنید: *
عکس خوانده نمی‌شود