امروز: شنبه، 25 اسفند 1403

زندگی یک جغد ایرانی در دنیای کتاب‌ها

03/9 1403

خوشه‌های خشم اثر جان استاین بک

رمانی با موضوع غنی، ساختار ضعیف و پرداخت افتضاح!
این کتاب را به همراه «شرق بهشت» خریده و در حال مطالعه‌‌اش بودم و از خواندن هر سطر آن لذت می‌بردم، که دوستانی پیام می‌دادند که حتما خوشه‌های خشم را نیز بخوان. این چنین شد که آن‌قدر تعریف و تمجید از آن شنیدم که در اتاق شماره شش با دعوت از کتی، شقایق و شیوای عزیزم، هم‌خوانی آن را آغاز نمودیم.
حقیر نیت به گلایه از کسی ندارم، چون ایرانی‌ها خدایگانِ جوگیری، بت ساختن و اورریتد کردن یک اثر یا شخص هستند. البته که این رمان افتضاح چیزی از علاقه‌ی من به عموجانی و قلم ساده، روان و شیوایش کم نمی‌کند، اما من تعارفی با هیچ نویسنده‌ای ندارم.
استاین بک در خوشه‌های خشم، خود نمی‌دانست چه می‌کند! او برای نوشتنش هدف داشت و موضوعش مشخص بود اما راهی ناهموار را در پیش گرفت که کنترل فرمان را به بدترین شکل ممکن از دست داد. 
خوشه‌های خشم رمانی‌ست دیالوگ محور که استاین بک، داستانش را از زبان شخصیت‌هایش پیش می‌برد و لا به لای فصل‌های اصلی کتاب، فصل‌هایی را در کمال تعجب از زبان دانای کل بازنویسی کرد و اصطلاحا فیت داد! این مورد از دید من، نقطه‌ی ضعف بزرگ عموجانی در خوشه‌های خشم بود، زیرا تا به امروز ندیده‌ام و اصلا در دنیای ادبیات مرسوم نیست که نویسنده‌ای داستانش را دیالوگ محور پیش ببرد و مجددا در طی فصل‌های زیادی برگردد به دنبال اختراع مجدد چرخ! اگر حرفی بود باید از زبان شخصیت‌ها زده می‌شد، اگر او دلش می‌خواست رمانش را چند کاناله و از زبان دانای کل پیش ببرد باید از روایت دیالوگ‌ها بدین شکل دوری می‌کرد.
دیالوگ‌های کتاب، طولانی، خسته کننده و زائد بودند و خواننده را کلافه می‌کردند.

جالب این است که پس از مطالعه‌ی کتاب وقتی به تماشای فیلم آن نشستم، به خودم گفتم: عه! این همه حذفیات در فیلم به نسبت کتاب انجام شده اما باز هم گزافه گویی‌ست! این همه حرف برای چیست؟
عموجانی می‌توانست این رمان را حتی کوچک‌تر از فسقلی‌هایش خلق کند، بدون آن‌که خواننده کم و کاستی در آن حس کند اما...!
شخصیت‌های عموجانی در خوشه‌های خشم بر خلاف شخصیت‌های شرق بهشت برای من زنده نبودند، از آن‌ها حس نمی‌گرفتم و ساده بخواهم عنوان کنم: حرف‌های آن‌ها به دلم نمی‌نشست. توصیف‌های محیطی خوب نبود، و تحت هیج شرایطی حتی با تلاش مضاعف نمی‌توانستم چشم‌هایم را بسته و وارد داستان شوم. ساختار کتاب نه تنها استحکام کافی را نداشت، بلکه بسیار شکننده و ضعیف بود. روایت عموجانی پر نقص و به بدترین شکل ممکن انجام شد که باعث شد بدترین تجربه‌ ما بین کتاب‌هایی که از او خوانده بودم را داشته باشم. به همین دلایل برای این کتاب سه ستاره منظور کردم، اما این بدین معنی نیست که از دید من لیاقتش را داشته باشد. نمره‌ای که من برای این کتاب شایسته می‌دانم ۲.۵ستاره است و از آن‌جایی که امکان منظور نمودن آن میسر نیست، با توجه به علاقه‌ای که به قلم عموجانی دارم، با لطف و محبت با او برخورد کردم. 
به عنوان حرف آخر عرض می‌کنم که اگر جایی صحبت از فقر باشد، نویسنده‌ای نمی‌تواند آن را به مانند امیل زولا وصف کند. کافی نبود عموجانی و قطعا خواندن این کتابت را به گرگ بیابان پیشنهاد نخواهم کرد چه برسد به دوستانم، چون اگر بنا به پیشنهاد چنین اثر ضعیفی باشد، شاهکاری به نام «ژرمینال»‌ در آسمان ادبیات به من چشمک می‌زند.


سهیل خرسند - خرداد ۱۴۰۲

ارسال نظر

نام:*
ایمیل:*
متن نظر:
کد را وارد کنید: *
عکس خوانده نمی‌شود