شرم اثر سلمان رشدی
نسخهی فارسی (فاقد مطالب افشا کننده)
زندگی برای خواندن یک کتاب بد خیلی کوتاه است. -جیمز جویس-
پس به دوستانم پیشنهاد میکنم، به پند آقای جویس خوب گوش کنند و کتابهای عموسلمان که درد و بلاهاش هزار بار بخوره تو فرق سر یک مشت جاهل، تروریست و عقبمانده با مغزهای پوسیده رو بخونند.
این کتاب پس از شاهکار «بچههای نیمهشب»، دومین کتابی بود که از «سلمان رشدی» خواندم. این اثر نیز همانند بچههای نیمهشب به سبک رئالیسم جادویی نوشته شده بود و تلفیقش با تکنیکِ «پس و پیش کردن زمان» که استاد بلامنازعش گابوی نازنین است، به جذابیت هرچه بیشترش انجامید.
شرم با بچههای نیمهشب، تفاوتهایی نیز داشت:
ما در بچههای نیمهشب با داستانی تقریبا حماسی طرفیم و با همهی ظرافتها و پیچیدگیهای یک حماسه، اما در شرم، فارغ از حجم کمتر کتاب، درسته که داستان در ابتدا با عمرخیام شروع میشود... عمرخیامی که از سه مادر به دنیا میآید، در نیشابور زندگی میکند و تا شش سالگی از سینههای مادرانش شیر مینوشد، اما برخلاف نگاه ابتدایی، داستان در مورد رقابت سیاسی بین دو خانواده است، اصلا شاید برای اینکه عمرخیام در داستان یک نیمچه قهرمان است، موفق شد که بیش از همه عمر کند و شاید اگر یک قهرمان واقعی بود، سرنوشت دیگری میداشت.
نویسنده قطعا در حال روایت داستانها و کشمکشهای سیاسی در کشور پاکستان است، اما خود میگوید اینجا پاکستان نیست، البته با توجه به بلاهایی که بر سرش آوردهاند، کاملا مشخص است که دلیلش از این حرف چیست.
سلمان رشدی نویسندهایست که دغدغه دارد، او مهاجرت کرده اما همچنان ذهنش درگیر است... درگیر مصائب و معضلات مهاجرت، افکار و فرهنگ یک مهاجر در محل زندگی جدیدش، مذهب، سیاست و ... او در این اثر به شرم پرداخته است، البته «شرم» به معنی واقعیش در «شرق» نه صرفا معنی آن کلمه در غرب. شرم در غرب و در شرق معنای متفاوتی دارد و او در کتابش به این مهم اشاره میکند که برای شناختن یک کشور یا فرهنگ، باید به سراغ لغات ترجمهنشدنیاش رفت.
اعتراف میکنم: از نظر ساختار و استحکام رمان، شرم یک لول از بچههای نیمهشب پایینتر بود اما وقتی در نیمهی دوم کتاب، عموسلمان یک دندهی معکوس به موقع کشید، و با وارد کردن سیاست در قالب یک طنزِ کاملا کنترل شده و نه لودهگی به ماجراهایی که در دنیای واقعی پاکستان به وقوع پیوسته پرداخت، به داستانش غنایی دوچندان بخشید، نظرم کاملا عوض شد. اگر این اتفاق نمیافتاد نمرهی ۴ از ۵ را عادلانه میدانستم، اما حالا نمرهی «۴.۵» را برایش عادلانه میدانم.
نکته:
نسخهی ترجمهی کتاب را با متن انگلیسی تطابق دادهام و خوشبختانه آقای مهدی سحابی از سانسور فرار کرده است.
تنها در فصل هشتم کتاب مترجم از سه نقطه استفاده کرد:
"لازم نیست از من بپرسی شب عروسی چه اتفاقی میافتد. مجسم کن که یک مار ماهی..."
در متن انگلیسی آمده بود که: «مجسم کن یک مار ماهی به درونت میرود.» و خب با توجه به اشارهای که به شب عروسی شده، خواننده میتواند سه نقطه را در جملهی دوم پر کند.
********************************
Shame
English Edition (No spoilers)
Life is too short to read a bad book. -James Joyce-
So I suggest you to listen to Joyce and read Shame and give it as a gift to your friends.
Shame is an amazing novel with a fine balance of political satire mixed with magical realism; themes that in isolation look so absurd to be paired together, but work perfectly well when played across the pages of this novel.
Before Shame, I had read Midnight's Children. Midnight's Children is a winding story of epic proportions; Shame feels a lot more compact. Yet the latter - a tale of rivalry between two prominent Pakistani families - carries the same political and historical weight as its illustrious predecessor, and the writing is equally brilliant. Shame is also half as long, which made it a more digestable read.
Shame is a fictionalized version of Pakistan. The author clearly states that he is not writing about Pakistan because he doesn't want to get into any trouble for doing so. So he creates a fictional country that so resembles Pakistan.
I love the way he created characters that are eccentric, weird, exaggerated and yet so real. So it's clear that I love Magical Realism and finaly enjoyed reading the book.
سهیل خورسند - ۲۷ بهمن ۱۴۰۱