رویاهای زمستان اثر اسکات فیتزجرالد
نسخهی فارسی (فاقد مطالب افشا کننده)
رویاهای زمستان، تنها یک داستان کوتاه ساده نبود... شعری بود عاشقانه.
اعتراف میکنم: حین خواندن داستان چند بار به «گتسبی بزرگ» پرتاب شدم. داستان کوتاه بود اما با این حال یکی از داستانهای خوبیست که میتوان از ادبیات امریکا خواند و از آن لذت برد. داستان بود اما میتوان آن را مشق عشقی شاعرانه دانست که فیتزجرالد با هنرمندی آن را به شکل یک داستان درآورده. داستان در مورد شخصی جوان به نام دکستر است و در هم تنیدن جسم و روح او با شخصی به نام جودی جونز. داستانیست روایت کنندهی زندگی: عشق، سردرگمی، حسادت، رسیدن، اندوه و نهایتا پوچی.
خانمها و آقایان این شما و این کلمات جادویی آقای فیتزجرالد.
********************************
Winter Dreams
English Edition (No spoilers)
Lovely, lovely, lovely.
This story reminded me a bit to much of Gatsby that I liked it a lot! Anyone who has loved and lost would understand Dexter's wave of emotions... from lust, to love, to jealousy, to grief, and then on to...nothing. Fitzgerald has successfully captured the capacity of the human heart in such a bittersweet way, mostly painful, but awfully beautiful.