عزاداران بیل اثر غلامحسین ساعدی
من نه علاقهای به فلسفه دارم و نه پژوهشگر هستم. من کتاب را جهت فرار از تنهایی و صرفا برای زندگی در دنیاهای جدید میخوانم و ضمنا آدمی نیستم که پس از خواندن کتاب به صد مقاله رجوع کنم که ببینم نویسنده چه میخواسته بگوید. اگر نویسندهای توانست در کتاب خود به من حرف دلش را بفهماند از او راضی و در غیر اینصورت کتاب را یک اثر ناکام میدانم حتی اگر کل دنیا آن را با ارزش بداند.
بگذریم...
کتاب از هشت داستان کوتاه تشکیل شده و در هر داستان شخصیتها یکسانند و ضمن اینکه تمامی داستانها مرتبط با روستایی خیالی به نام «بیل» است، در انتهای هر داستان همهچیز ریست میشود یعنی ممکن است در یک داستان بلایی سر شخصیتی بیاید اما در داستان قبل انگار نه انگار.
شخصا بنا به دلایلی علاقهی خاصی به خواندن زندگی گذشتگان خودمان دارم و این داستانها برایم به زبان ساده و شیرین روایت شده بود که خواندنش انصافا مرارت نداشت، اما اینکه مردم تا این حد در جهل و خرافات قفل بودند شدیدا آزارم داد. گاهی به خاطر سادگی زندگی و صدالبته سادگی مردمان گذشته دلم میخواست در زمان آنها میزیستم اما بعد این کتاب از خودم پرسیدم جدی دوست داری در بیل زندگی کنی؟ جوابم قطعا خیر بود چون یا باید مثل آنها جاهل میبودم و یا اگر عاقل هم بودم سر و کارم به اتاق شماره شش چخوف میافتاد.
کارنامه
برای خلاقیت و نبوغ نویسنده یک ستاره، برای سادگی و روانی قلمش یک ستاره، برای توصیفهای خاصش که گاهی خود را در آن دنیا تجسم میکردم یک ستاره، برای مهرهچینیهایش در داستانها و تنوع شخصیتها و خلقیاتشان یک ستاره منظور و ضمنا تنها بخاطر اینکه نویسنده در پایان داستانهایش، نتوانست حرفش را به من بفهماند و یا ذهنم را درگیر چراییها کند یک ستاره کسر و در نتیجه چهار ستاره برایش منظور میکنم.