گور به گور اثر ویلیام فاکنر
نسخهی فارسی (فاقد مطالب افشا کننده)
"دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
دانی که پس از عمر چه ماند باقی
مهر است و محبت است و باقی همه هیچ" - مولانا -
"پدرم همیشه میگفت: ما به این دلیل زندگی میکنیم که آماده بشیم برای مدت درازی بمیریم"
مرگ را باید همانطور پذیرفت که زندگی را پذیرفتیم.
خواندن این رمان که عمونجف دریابندری آن را «گور به گور» نامید و شخصا با این عنوان مشکل دارم و آن را «میمیرم همانطور که زندگی کردم» مینامم، برای من تجربهای معرکه بود. پس از شاهکار «خشم و هیاهو» دومین رمانی بود که از ویلیام فاکنر میخواندم. با توجه به تعدد راویهای داستان که تعدادشان به پانزده نفر میرسد، طبیعیست که حتی عدهای از هواداران فاکنر از این رمان به نیکی یاد نکنند اما من به عنوان شخصی که به تازگی فاکنر را کشف و به او علاقه پیدا کرده از خواندنش لذت بردم.
نگارش این کتاب و ساختارش شکل خاصی دارد که در هیچ کتابی ندیده بودم! در عین اینکه یک رمان تمام عیار است میتوانیم آنرا یک مجموعهی داستان، نمایشنامه یا یک دفتر شعر بنامیم. اگر شخصی از من بپرسد در یک جمله این کتاب را وصف کن، میگویم: این رمان روایتگر مرگ و زندگیست. هستهی این رمان «فقدان» است و شخصیت اصلی داستان خانم «ادی» همسر آقای آنسی و مادر پسرها(کش، دارل، جوئل، وردمن) و تنها دخترش(دیویی دل) است. وقتی داستان آغاز میشود همه چیز درهم و برهم است و خواننده باید صبوری کند تا ابتدا روابط و نسبتها را درک کند، و سپس کم کم روایتهایی که از زبان هر راوی میخواند را مانند تکههای پازل کنار یکدیگر قرار دهد.
خانم ادی در حال مرگ است. چه قبل و چه پس از مرگ خانم ادی، ما روایتهایی زنده از زندگی این افراد را به نقل از تکتک فرزندان، همسایهها و... میخوانیم. با هر روایت از شخصیتهایی که همه همانند شخصیتهای خشم و هیاهو زنده هستند و میتوانیم با چشمان بسته آنها را به خوبی تجسم کنیم آشنا میشویم و به عمق شخصیتشان فرو رویم.
در ابتدای ریویو به عنوان انتخابی عمو نجف ایراد گرفته بودم و اشاره به «فقدان» که هستهی اصلی رمان است نموده بودم... خانم ادی به معنی واقعی کلمه خوب زندگی نکرد. به تعبیری او در زندگی ناکام بود و پس از مرگ هم ناکام. قطعا عمونجف به خوبی استفادهی تمثیلی فاکنر از لغات در عنوان را درک کرد و «گور به گور» را انتخاب کرد. گور به گور را نباید به عبارت فارسی آن آواره شدن تعبیر کنیم، بلکه گور به گور به معنی واقعی کلمه: زندهگی(نه زندگی) از مکان و زمانی به مکان و زمان دیگر است. ایراد من به عمونجف تنها به عدم وفاداری در جهت فارسیسازی کردن عنوان بود، همان وفاداری که نسبت به همینگوی داشت را از او نسبت به فاکنر انتظار داشتم، چون این فارسیسازی منجر به کجفهمی خواننده در درک عنوان میگردد. عنوانی که شخصا برای داستان در نظر گرفتم، عنوانی برازنده و لایق برای داستان میدانم (میمیرم همانطور که زندگی کردم) چون اولا شخصیت اصلی داستان خانم ادیست، دوما ناکامیهایش را خود در زندگی روایت میکند، سوما انتظارش برای ساخت تابوت، و چهارما ناکامیاش حتی پس از مرگ که نتوانست همانند بقیه به راحتی در گور آرام گیرد. سفری از هیچ به هیچ.
داستان داستان شادی نیست و سراسر غم است و اندوه اما گاه به طنزی سیاه نیز آلوده میشود.
در داستان شخصیتهای مشابهی با خشم و هیاهو داشتیم:
۱-«لاف» که دختر خانواده را مانند «دالتون امز» در خشم و هیاهو حامله کرده اما در داستان حضور ندارد.
۲-وجود پزشکی به نام پیبادی در هر دو رمان.
۳-حضور پررنگ همسایهها در هر دو رمان.
۴-سپردن پسری به دیوانهخانهای در جکسن در هر دو رمان.
۵-علاقهی مادر به پسر بزرگ در هر دو رمان.
تعدد شخصیتها برای برخی آزاردهنده است، برای همین شجرهنامهای از شخصیتها آماده نمودهام که در ادامه قرار میدهم:
ادی (مادر)
آنسی (پدر)
کش (پسر اول ادی و آنسی)
دارل (پسر دوم ادی و آنسی)
جوئل (پسر نامشروع ادی و آقای ویتفلد)
دیوییدل (دومین فرزند و تنها دختر ادی و آنسی)
وردمن (کوچکترین فرزند پسر ادی و آنسی)
لاف (پدر فرزند به دنیا نیامدهی دیویدل است)
ویتفلد (مردی که با رابطه نامشروع با ادی، جوئل را تولید میکند)
ورنون تل (مرد همسایه)
کورا (همسر ورنون)
کیت و اولا (دو دختر ورنون و کورا)
پیبادی (پزشک)
موزلی (داروساز)
مکگاون (نسخه پیچ)
سامسون (اولین کشاورز محل)
راچل (همسر سامسون)
اسنوپز، آرمستید، کوییک و گیلسپی (کشاورزان محل)
سهیل خورسند ۲۰ دی ۱۴۰۱
********************************
As I Lay Dying
English Edition (No spoilers)
"I could just remember how my father used to say that the reason for living was to get ready to stay dead a long time."
Take life as it comes and take death as it comes.
As I Lay Dying was an amazing experience. I know this isn't a favorite among readers of Faulkner and I actually can see why people don't like this book, however I actually enjoyed this book. You can read this book as a novel, a short story collection, a book of poems, and even a play. If someone asked me what this book was about, I'd say this book was about life and death. At the opening of this novel, Addie Bundren is dying. She soon dies and the rest of the novel describes her family’s journey to take her corpse to the town of Jefferson for burial, in accordance with her wishes. They encounter one obstacle after another, including the death of animals, loss of money, washed out bridges, floods, and fire. Faulkner employs fifteen different narrators that reflect their inner dialogues, values, and feelings. The reader gets to know their mental states in the aftermath of Addie’s death. It is a book about relationships between parents and children. It reflects social mores of the time period in rural Mississippi, such as hard work, frugality, hospitality, and self sacrifice. It is a tragedy but there is a tiny bit of hope amid the bleakness. Definitely not a cheery read, but I’m glad I finally got around to reading this classic.