عشق در زمان وبا اثر گابریل گارسیا مارکز
گفتار اندر ستایشِ نویسنده
گابوی عزیزم، من خیلی شما را دوست دارم و از اینکه پس از ابررمانِ «صدسال تنهایی» که من را عاشقِ قلمِ شما کرد حداقل تا به امشب زنده ماندم تا این رمانِ شما را نیز تمام کنم احساسِ خوشبختی میکنم.
گفتار اندر ستایشِ مترجم
همانطور که قبلتر در ریویوی ابررمانِ «صدسال تنهایی» نیز از استاد «بهمن فرزانه» بابتِ ترجمهی بینظیرشان تشکر و قدردانی کرده بودم، در اینجا نیز لازم میبینم ضمن آرزوی شادی و آرامش برای روحشان بارِ دیگر بابت ترجمهی روانی که به ما هدیه دادهاند تشکر کنم و فقط میتوانم اعتراف کنم که حداقل برای این این دو رمان هیچ ترجمهای توان رقابت با ترجمهی ایشان را نداشته، ندارد و نخواهد داشت.
گفتار اندر معرفیِ رمان
این رمان یک رمانِ عاشقانه از گابوست.
جز چند مورد که تعدادشان به تعدادِ انگشتهای دست نمیرسید گابو از فضای رئال خارج نشد بنابراین صحیح است که این رمان را به عنوانِ اثری رئال از او بشناسیم.
اگر از دستهی خوانندههای عجول و بیحوصله هستید پیشنهاد میکنم فصلِ اولِ کتاب را با آرامش و بدون عجله بخوانید تا اطنابِ گابو شما را آزاردهخاطر نکند زیرا از نظرِ من لازم بود در این فصل برای فصولِ بعدی مقدمهچینی کند.
قطعا دوستانِ دیگری هم هستند که معتقدند گابو میتوانست این رمان را با نصفِ حجمِ کنونی به پایان برساند اما از دیدِ من برای لذت بردن در این دنیای عاشقانه چرا که نه؟!؟ چونکه اگر از خواندنِ یک عاشقانه لذت نمیبریم بهتره که اصلا به سراغِ این کتاب نیاییم تا اینکه بگویم کاش داستان را خلاصهتر می نوشت.
گفتار اندر معرفیِ شخصیتهای رمان
دکتر خوونال اوربینو
فرمینا داثا (همسرِ دکتر)
لورنزو داثا (پدرِ فرمینا)
دکتر مارکو آئورلیو اوربینو (پدرِ دکتر)
بلانکا (مادر دکتر)
فرمینا سانچز (همسرِ لورنزو و مادرِ فرمینا)
گالا پلاسیدیا (نوکرِ خانهی پدریِ فرمینا در کودکی)
اسکولاتسیکا (خواهرِ لورنزو و عمهی فرمینا)
مارکو آئورلیو (پسرِ دکتر)
اوفلیا (دخترِ دکتر)
لیزیماکو سانچز (داییِ فرمینا)
ئیلده براندا سانچز (دختر داییِ فرمینا)
خرمیا د سنت آمور (دوستِ دکتر)
باربارا لینچ (معشوقهی دکتر)
فلورنتینو آریثا (معشوقِ همسرِ دکتر)
ترانزیتو آریثا (مادرِ فلورنتینو)
ساماریتانو (ناخدای کشتی)
سنایدا نوس (معشوقهی ناخدا)
گفتار اندر داستانِ رمان
یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربون یک جوانِ شاعری بود به نامِ «فلورنتینو آریثا» که ثمرهی عشقِ پنهانیِ مادرش( ترانزیتو) بود و حال با مادرش به تنهایی زندگی میکرد و به شکلی که در داستان میخوانیم دیوانهوار عاشقِ دختری به نامِ «فرمینا داثا» میشود... .
ماجراهای زیادی در کتاب رخ میدهد که به آنها اشاره نمیکنم تا اینکه فرمینا با شخصی معروف و مشهور به نامِ «دکتر خوونال اوربینو» ازدواج میکند و فلورنتینو(جوانِ عاشق پیشه و شاعرِ ما) به قهقرا میرود... .
سالهای سال فرمینا با دکتر زندگی میکنند و حاصلِ زندگیِ مشترکشان یک پسر به نامِ «مارکو آئورلیو» و یک دختر به نامِ «اوفلیا» است تا اینکه بالاخره آقای دکترِ معروف و مشهورِ داستان به جذابترین شکلِ ممکن با دنیا وداع میکند و فلورنتینوی دوست داشتنیِ ما در حالیکه جسدِ دکتر در خانهاش بود، پس از آگاهی از این موضوع به خانهی آنها میرود و بارِ دیگر با عشقِ دیرینهی خود روبرو میشود تا اینکه... .
نقلقول نامه
"هر کسی نسبت به مرگِ خود مختار است، تنها کاری که از دستِ ما بر میاید این است که به موقع، به او کمک کنیم تا بدونِ ترس و بدونِ درد این جهان را ترک کند."
"کسانیکه آدم دوستشان دارد باید همراهِ اشیای خود جهان را ترک کنند."
"کنجکاوی یکی از حیلههای خطرناکِ عشق است."
"از بیماری بدتر، شهرتِ بد است."
"قلب خاطراتِ بد را کنار میزند و خاطراتِ خوش را جلوه میدهد و درست از تصدقِ سرِ همین فریب است که میتوانیم گذشته را تحمل کنیم."
"انسان فقط روزی متولد نمیشود که از شکمِ مادر بیرون میآید، بلکه زندگی وادارش میکند چندین مرتبهی دیگر از شکمِ خود بیرون بیاید و متولد شود."
"شوهر کردن به خاطرِ پول و بیعشق بدترین نوعِ فاحشگی است."
"زنها ممکن است مردها را نشناسند و یا از آنها فریب بخورند اما همجنسهای خود را به خوبی میشناسند."
"قلبِ بشر از فاحشهخانه هم بیشتر اتاق دارد."
کارنامه
بدون در نظر گرفتنِ علاقهی خود نسبت به گابو و بدونِ هیچگونه لطف و ارفاقی ۵ستاره برای بهترین رمانِ عاشقانهای که تا به امروز خواندهام منظور میکنم.