امروز: چهارشنبه، 17 اردیبهشت 1404

زندگی یک جغد ایرانی در دنیای کتاب‌ها

03/30 1404

مرگ قسطی اثر فردینان سلین

آخیشششششششششش، روحم به اورگاسم رسید.
خانم‌ها و آقایان، این شما و این هم «مرگ قسطی»، بهترین کتابی که تا به امشب خوانده‌ام.
نکته: فکر کنم دوستانی که من رو می‌شناسند و می‌دانند که چقدر عاشق موراکامی هستم، بتوانند در ذهن خود تصور کنند که چقدر این کتاب از نظر من خارق‌العاده بوده که این عنوان را امشب از «کافکا در ساحل» گرفتم و به این کتاب تحویل دادم🙊

گفتار اندر توصیف سلین به قلم آندره ژید
«آنچه سلین ترسیم می‌کند واقعیت نیست، وهم و هذیانی است که واقعیت برمی‌انگیزد.»

گفتار اندر ستایشِ نویسنده
مرگ قسطی، دومین کتابی بود که پس از «سفر به انتهای شب» از سلین خواندم.
در سفر به انتهای شب خواندن چند فصل لازم بود تا عاشق قلم سلین شوم اما این کتاب که کتاب دوم از مجموعه‌ی «فردینان باردامو» بود از همان سطرهای ابتدایی من را به شکلی میخ‌کوب کرد که آن را با این حجمش در ۵روز بخوانم بدونِ اینکه حتی یک لحظه احساس خستگی کنم.
قلمِ سلین از نظر من، جذاب‌ترین، ناب‌ترین، خاص‌ترین و اصیل‌ترین قلمِ سیاهی‌ست که تا به امروز دیده‌ام.
سیاه، سیاه، سیاه و دیگر هیچ...‌‌ !

گفتار اندر ستایشِ مترجم
من چقدر خوشبختم که کتاب اول از مجموعه‌ی «فردینان باردامو» یعنی «سفر به انتهای شب» را با ترجمه‌ی «استاد فرهاد غبرایی» و کتاب دوم این مجموعه یعنی «مرگ قسطی» را با ترجمه‌ي «استاد مهدی سحابی» خواندم.
ترجمه‌ی روان، امروزی و جذاب این کتاب که به همراه خلاقیت‌های هنرمندانه‌ی مترجم جهت فرار از چنگال سانسورچی انجام شد از نظر من یکی از دلایل پررنگ و مهمی بود که این کتاب را برای من به (بهترین) تبدیل کرد. 
به همین منظور لازم دانستم از این تریبون استفاده کنم و برای ارواح آقایان فرهاد غبرایی و مهدی سحابی آرزوی روحی شاد توام با آرامش نمایم. 

شجره نامه
اوگوست (پدر باردامو)
کلمانس (مادر باردامو)
هلن (عمه‌ی باردامو)
آرتور (عموی باردامو)
ردولف (عموی باردامو)
ادوارد (دایی باردامو)
آرمید (خاله‌ی باردامو)
کارولین (مادربزرگ باردامو)

گفتار اندر داستانِ کتاب
همانند کتاب اول مجموعه، فردینان بارداموی دوست‌داشتنی شخصیتِ اول رمان است، در کتاب نخست ما زندگی او در دوران جوانی را خواندیم که چگونه به جنگ رفت، فرار کرد، به چهار قاره سفر کرد و نهایتا به کشورش برگشت، اما در این کتاب ما داستان دوران کودکی او را می‌خوانیم که بفهمیم چطور و چگونه فردینان باردامو تصمیم رفتن به جنگ را گرفت و چه شد که او زندگی را سیاه می‌دید.
این کتاب اوج تکامل قلم سلین به نسبت سفر به انتهای شب بود، قلم سیاه‌تر شد اما چیزی که پررنگ‌تر و واضح‌تر بود سیاهی نبود بلکه طنز‌ سیاهی بود که سلین بصورت رگباری از آن استفاده کرد.
من به هیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی دوست ندارم به قسمتی از متن داستان اشاره کنم اما اگر بخواهم به طور خلاصه عرض کنم، بارداموی ما در ابتدای کتاب دچار تبی می‌شود و دوران کودکی خود را تا زمانی‌که به دوران جوانی می‌رسد و تصمیم رفتن به جنگ را می‌گیرد بصورت هذیان برای ما تعریف می‌کند و ما باید حدود ۶۶۰ صفحه از کتاب را به درد و دل‌های او گوش دهیم.
در ریویوی «سفر به انتهای شب» نوشته‌ بودم:
«ما نمی‌دانیم چه باعث شد فردینان باردامو اینگونه از همه‌چیز گریزان شود اما من می‌دانم که چرا و چه شد از همه چیز، همه‌کس و همه‌جا گریزانم و کسی چه می‌داند؟ شاید او گذشته‌ی زندگیِ من است! شاید.»
اما امشب می‌دانم که فردینان بارداموی عزیزم چرا و چه شد که از همه‌چیز و همه‌کس گریزان شد و مجددا تاکید می‌کنم شاید او گذشته‌ی زندگیِ من است! شاید.

گفتار اندر چراییِ اهدای عنوان بهترین
شصت صفحه‌ی نخست کتاب که به نوعی مقدمه‌ای بود که بدانیم قرار است حدود ۶۶۰صفحه‌ی بعدی چه بخوانیم و درست از صفحه ۶۲ کتاب که فردینان باردامو شروع به درد و دل با من کرد، هر صفحه نسبت به صفحه‌ی قبل به هیجان داستان افزوده می‌شد تا اینکه دو شب قبل در اینستاگرامم نوشتم این کتاب هم‌اکنون مبارزه‌ی خود را در قلبم برای دزدیدنِ عنوان «بهترین کتابی که تا به امروز خوانده‌ام» را از «کافکا در ساحل»(کتابی که نه تنها عاشقش هستم بلکه دیوانه‌وار عاشق نویسنده‌اش هستم) آغاز کرده است و اینکه موفق می‌شود یا نه بستگی به یک سوم پایانی کتاب دارد که اولا افت نکند و دوما چگونه به پایان برسد.
بعد از آن دیروز و دیشب کتاب را خواندم و امروز وقتی هر صفحه را می‌خواندم و هرچه به پایان نزدیک‌تر می‌شدم، می‌دیدیم انگار نه انگار که صفحات پایانی‌ست اما داستان همچنان در حال اوج‌گیری‌ست و بیش از پیش نگران پایان داستان بودم که سلین چطور می‌خواهد حالا که انقدر به سمت آسمان ارتفاع گرفته فرود آید، اما او در پایان هم مرا راضی کرد و این عنوان را از آن خود کرد.

هشدار نامه
به دوستان عزیزتر از جانم هشدار می‌دهم در صورتی‌که هنوز کتاب را نخوانده‌اید و یا علاقه ندارید مطلبی از کتاب را قبل از خواندنِ آن بخوانید، از خواندن بخش بعدی ریویو یعنی «نقل‌قول نامه» خودداری نمایید.

نقل‌قول نامه
"چین و چروک‌ها تمامی ندارد، خط خط سال‌های خوشی‌ست که می‌ماند توی گوشت و گند میزند به نمای قیافه‌ی آدم."

"دلم نمی‌خواهد خیلی بدِ ویتروو را بگویم. شاید در زندگی از من هم بیشتر بدبختی کشیده باشد. این چیزی‌ست که همیشه نرمم می‌کند، وگرنه پدرش را در می‌آوردم."

"من روزی که لازم می‌شد(اشاره‌ی سانسور شده به سکس با زن‌های زیبا) از زندگی تقریبا آن‌قدر گیرم آمده بود که بتوانم صورتحساب مرگ را جیرینگی بدهم. مستمری «زیبایی شناختی(اشاره‌ی سانسور شده به خوابیدن با زن‌های زیبا» داشتم و از ابدیت بی‌نصیب نمانده بودم."

"مردن مفت و مجانی نیست! 
باید با کفنِ خوشگلِ مصور به قصه‌های گلدوزی خدمت حضرت عزرائیل برسی. نفس آخر کلی کار می‌برد. سانسِ آخر سینماست."

"خاطرات قدیمی سمج‌ اما شکننده و ظریفند."

"پدرم آدمِ خوش‌قلبی بود، من هم خوش‌قلب بودم اما زندگی مساله‌اش قلب نیست!"

"اعتراف بدبختی می‌آرد."

"باران انگلیس، اقیانوس وارونه است... یواش یواش آدم توش غرق می‌شود."

"کسی که عاشق کارش باشد، فاصله‌ها را متر نمی‌کند."

"چو فردا شود، فکر فردا کنیم!"

"مخترع‌ها را در مجموع، از نظر مشنگی می‌توان به چند دسته تقسیم کرد: ۱-مشنگ‌های کاملا بی‌خطر ۲-مشنگ‌های کم خطر ۳-مشنگ‌های واقعیِ دیوانه‌ی زنجیر پاره کن"

"نبوغ یکجا که بماند، می‌گندد!"

"در زندگی همین‌که وضعمان یک‌خرده بهتر می‌شود، همه‌ی فکرمان می‌رود دنبالِ کثافت کاری."

"ستاره‌ها همه‌شان جنده‌اند."

"چیزی که چشم ما را به روی همه چیز می‌بندد عقل است. اول برو سراغ غریزه چون غریزه هیچ‌وقت بهت خیانت نمی‌کند."

کارنامه
وقتی عرض کردم که بعد از اتمام برای من به بهترین کتابی تبدیل شد که تا به امشب خوانده‌ام، قطعا باید پنج ستاره برایش منظور کنم و نیاز به توضیح اضافه‌ای نیست اما خواندنِ این مجموعه‌‌ی دو کتابی را به تمامِ دوستانم که عاشقِ قلم سیاه هستند پیشنهاد می‌کنم و امیدوارم لحظات دلنشینی کنار فردینان بارداموی دوست‌داشتنی سپری کنند.

ارسال نظر

نام:*
ایمیل:*
متن نظر:
کد را وارد کنید: *
عکس خوانده نمی‌شود