امروز: شنبه، 25 اسفند 1403

زندگی یک جغد ایرانی در دنیای کتاب‌ها

04/25 1403

مرشد و مارگریتا اثر میکاییل بولگاکف

گفتار اندر ستایش نویسنده
میخائیل آفاناسیویچ بولگاکف در پانزدهم می در سال یک‌هزار و هشتصد و نود و یک میلادی در خانواده‌ای فرهیخته در شهر کی‌یف دیده به جهان گشود و در تاریخ دهم مارس در سال یک‌هزار و نهصد و چهل در سن چهل سالگی از دنیا در گذشت.
آشنایی من با قلمِ این پزشک، نویسنده و نمایشنامه‌نویسِ مشهور و دوست‌داشتنیِ روسی  برمی‌گردد به کتاب «قلب سگی» که در آن کتاب من را شیفته‌ی قلم خود نمود.
بولگاکف در طول عمر کوتاه خود آثار جاودانه‌ای از خود به جا گذاشته که معروف‌ترینِ آن همین رمان «مرشد و مارگریتا» است که نویسنده سیزده سال از عمر خود را پای نوشتن آن گذاشت و تبدیل به یکی از شاهکارهای ادبی در قرن بیستم گردید.
شجاعت و تواناییِ بولگاکف در درهم شکستن مرزهای واقعیت و رویا و ورود و خروج‌های پشت‌سر هم از واقعیت به دنیای فراواقعیت برای منی که عاشق سبک «رئالیسم جادویی» هستم در این کتاب آن‌قدر محسوس بود که لازم دیدم اندکی در ستایش از او بنویسم.
او آن‌قدر در کار خود توانا و مسلط بود که در این رمان به شکلی سه داستان را همزمان باهم جلو برد و در انتها به زیباترین شکل ممکن تمام داستان‌ها را بست که من را ده‌ها برابر بیش از قبل شیفته‌ی خود نمود .

گفتار اندر ستایش مترجم
کتابی که من در اختیار داشتم، ویرایش دوم از کتاب مرشد و مارگریتا با ترجمه‌ی آقای «دکتر عباس میلانی»  در ۵۳۴ صفحه بود که استاد میلانی ترجمه‌ی نخستین ویرایش آن را در تیرماه ۱۳۶۲ به پایان رسانده بود. 
در این ویرایش که در آستانه‌ی چهلمین سالگرد نشر ویرایش نخست منتشر گردیده، دکتر میلانی با تطابق جدیدترین ترجمه‌ی انگلیسی کتاب که توسط «ریچارد پی‌ویر» و «لاریسا ولوخونسکی» منتشر گردیده با متن روسی اقدام به ترجمه‌ی مجدد و ویرایش ترجمه‌ی قبلی نموده و همچنین پانوشت‌ها و توضیحات بسیار زیادی به کتاب اضافه نموده است تا خواننده به میزان زیادی به نسبت کتاب قبلی به داستان مسلط شود و نهایتا کتاب جدید به نقاشی‌های بسیار بسیار زیبایی کامل مرتبط با داستان مزین شده که به جذابیت این کتاب افزوده است. 
لازم دانستم از این تریبون استفاده کنم و از زحماتی که استاد میلانی بابت کتاب کشیده‌اند و متنی بسیار روان به همراه توضیحات بسیار بسیار عالی به خواننده هدیه داده‌اند و همچنین از «نشر نو» بابت چاپ و انتشار این کتاب صمیمانه تشکر کنم.

گفتار اندر داستان کتاب
سه داستانِ «شرح وقایع سفر شیطان به مسکو»، «سرنوشت پونتیوس پیلاطس و تصلیب مسیح» و «داستان عشق مرشد و مارگریتا»، داستان‌هایی هستند که بولگاکف به زیبایی هرچه تمام‌تر در این کتاب به طور همزمان و متصل به یکدیگر جلو برد و نهایتا پایان تمام داستان‌های کتاب را با هنرمندیِ هرچه تمام‌تر بست.
من برخلاف رویه معمول به‌ هیچ‌وجه به داستان‌های کتاب ورود نمی‌کنم و خواندن این کتاب را به دوستان خود واگذار می‌کنم اما آنچه که با اطمینان در مورد این کتاب بیان می‌کنم این است که در آینده‌ی نزدیک و نه دور قطعا بازهم به مطالعه‌ی آن خواهم پرداخت چون لذتی که از خواندنش بردم را نمی‌توانم توصیف و فراموش کنم و از دیشب که کتاب را تمام کرده‌ام تا همین الان که در موردش می‌نویسم دلم برای برخی شخصیت‌ها به خصوص برای «بهیموت» تنگ شده و ... .

نویسنده داستان کتاب را در خفقان نوشت اما خودش هرگز موفق نشد چاپ و با اقبال مواجه شدن شاهکارش را ببیند، شاهکاری که فقط یک رمان عاشقانه نبود بلکه اگر بخواهم توصیفش کنم یک آش رشته‌ بود و البته نه هر آش رشته‌ای! 
بولگاکف با ترکیب سیاست، فلسفه، عشق، آیین و روان‌شناسی چنان آش رشته‌ای برای ما پخت که پس از گذشت این همه سال هنوز خوش طعم، گوارا و  تعریفی‌ست!

نقل‌قول نامه
"با دیوانه نمی‌شود دعوا کرد."

"بزرگترین بدبختی روی زمین این است که آدم عقلش را از دست بدهد؟"

"باید اذعان کرد که در میان روشنفکرها هم آدم باهوش پیدا می‌شود."

"آدم نباید برای آینده برنامه‌های بزرگی بریزد."

"زبان شاید بتواند حقیقت را کتمان کند، ولی چشم‌ها هرگز!"

"واقعیت، سرسخت‌ترین چیز دانیاست."

"اگر پرونده‌ی کسی نیست شود، خودش هم نیست می‌شود."

"خدمه‌ی خانه از همه چیز خبر دارند، اگر فکر کنیم کورند اشتباه کرده‌ایم."

"اگر شر در کار نمی‌بود، کار خیر چه فایده‌ای می‌داشت؟"

"همه‌چیز همانطور می‌شود که باید بشود، بنای دنیا بر همین است."

"دست‌نوشته نمی‌سوزد."

کارنامه
بدون هیچ‌گونه لطف و ارفاقی پنج ستاره برای این کتاب منظور می‌کنم و خواندن این رمان دوست‌داشتنی و باارزش را به تمام دوستانم پیشنهاد می‌کنم.

ارسال نظر

نام:*
ایمیل:*
متن نظر:
کد را وارد کنید: *
عکس خوانده نمی‌شود