گیرنده شناخته نشد اثر کاترین کریسمن تیلور
داستانی کوتاه و شگفتانگیز از هلوکاست با پایانی متاثرکننده!
پس از خواندن این کتاب، به یاد شعری از «مارتین نیمولر» افتادم:
اول سراغ کمونیستها آمدند،
سکوت کردم چون کمونیست نبودم.
بعد سراغ سوسیالیستها آمدند،
سکوت کردم زیرا سوسیالیست نبودم.
بعد سراغ یهودیها آمدند،
سکوت کردم چون یهودی نبودم.
سراغ خودم که آمدند،
دیگر کسی نبود تا به اعتراض برآید.
متن این کتاب از نامهنگاریهای دو دوست به نامهای «ماکس» و «مارتین» در فواصلِ زمانی بین «نوامبر ۱۹۳۲» لغایت «مارس ۱۹۳۴» برگرفته شده است.
پند نامه
دیکتاتورها تفاوتی با هم ندارند.
تفاوتی هم ندارد که یک دیکتاتور در آلمان حکومت کند و یا در ایران، کره شمالی، روسیه و یا هرکجای دیگر از این کرهی خاکی.
خواندن داستانهایی در مورد هلوکاست به ما کمک میکند که هربار با بخشی دیگری از جنایات یک دیکتاتور و سیستم فاسد و ضدانسانیاش آشنا شویم.
بله قطعا تلخ است، اما درس زندگیست.
نقلقول نامه
"ما عمرمان را با این کارها هدر نمیدهیم؟ با نقشههای هر روزه برای پول درآوردن و بعد هم پز دادن به پولی که داریم؟"
"برای اینکه بتوانیم دنیای پاکیزهای بسازیم، اول باید تمدنِ ما یکسره نابود شود."
"از بین رفتن ناامیدی خیلی وقتها منجر میشود به قدم گذاشتن در راههای جنونآمیز."
"هر نهضت بزرگی که به جوشش میآید، لایهی نازکی از کف هم رویش جمع میشود."
کارنامه
از خواندن کتاب لذت بردم، چون داستان نه شور بود و نه بینمک، نه اضافهگویی داشت و نه کمگویی. پس پنج ستاره را برایش منظور مینمایم و خواندن آن را به تمام دوستانم پیشنهاد میکنم.