خانواده تیبو اثر روژه مارتن دوگار
زندگی، جنگ، مرگ و تکرارِ مجدد...
گفتار اندر معرفی خوانواده تیبو
صحبت از این کتاب آسان نیست!
همانطور که خواندنش (به جز جلد نخست) آسان نبود!
اهل سفر طولانی میطلبد و کفشهای آهنین، اما با همهی ملالتها، سفری بود بسیار دلچسب با فراز و فرودهایی به شدت دوستداشتنی و خواندنی.
خانوادهی تیبو با پدری اقتدارگرا به نام «اسکار» به وجود آمد، با دو پسرش به نامهای «آنتوان» و «ژاک» ادامه یافت و نهایتا نسل و داستان این خانوده به پسری از ژاک به نام «ژان پل» ختم میگردد.
نویسنده برای معرفی و توصیفهای هریک از شخصیتهای اصلی، نه تنها کم مایه نگذاشت بلکه تمام عیار بدان پرداخته.
هریک از شخصیتها ویژگیهای منحصر به فرد خود را داشتند و تعداد زیادی از خوانندهها میتوانند، هر یک به شخصی خاص احساس همبستگی نمایند. به علل فراوان من «دکتر آنتوان» پسر بزرگ آقای تیبو را دوست داشتم و او را شخص اصلی کتاب میدانم و عدهای ژاک و ... ، به هیچوجه نیتی برای بحث با سایر عزیزان برای اینکه چرا این و چرا آن ندارم چون عشق، علاقه و تعلق خاطر یافتن، چون و چرا ندارد!
آقای اسکار، پدری اقتدارگرا بود که که نویسنده با توصیفهای او چه در زمان اوج قدرت و چه در بستر مرگ به شکل کاملی توصیفش کرد. او نمونهی بارز از مردانی بود که با توسل به مذهب مقام گرفت و در هنگام سقوط آن را به فراموشی سپرد و در بستر مرگ مجددا برای حفظ آبرو و اقتدارش بدان چنگ انداخت.
دکتر آنتوان یک دانشجوی جوان بود که از زندگی تجربه کسب کرد، به مرور زمان پخته و آبدیده گردید و به مردی کامل تبدیل گشت و نهایتا با مرگی ساده از دنیا رفت.
در مقابل دکتر آنتوان، ژاک پسر کوچک آقای تیبو، پسری چموش، یکدنده و با افکار و حرکاتی غیرقابل پیشبینی بود که نه از درسهایی که زندگی به او میداد چیزی یاد میگرفت و نه خود در پس کسب تجربه بود و فقط کاری را انجام میداد که خود صلاح میدانست و نهایتا فدای انتخابهای خود در راه عقایدش گردید.
ژان پل نیز که در آخرین فصل کتاب از او رونمایی میگردد، پسر کوچکی بود با همان ویژگیهای پدر چموشش: لجوج، خودرای، حرف گوشنکن و ... .
نکته:
در این کتاب شخصیتهای بسیار مهم و تاثیرگذار دیگری نیز حضور داشتند که صحبت در مورد تمام آنها عملا غیرممکن است و بجای این همه نوشتن، پیشنهاد میکنم این کتاب را بخوانید و از خواندنش لذت ببرید.
فراز و فرودهای خانواده تیبو
این کتاب یک رمان سادهی طولانی نیست.
در جلد نخست که شامل سه کتاب به نامهای «دفترچه خاکستری، ندامتگاه و فصل گرم» میباشد، ما شاهد یک رمان بسیار روان، جذاب و خواندنی هستیم که اگر اهل کتاب باشیم نمیتوانیم حتی یک لحظه کتاب را از خود دور نماییم!
در جلد دوم که شامل سه کتاب به نامهای «طبابت، سورلینا و مرگ پدر» میباشد، کمی از گرمی و جذابیت رمان کاسته میشود اما همچنان خواندنیست ولی افت و سراشیبی کتاب کاملا محسوس است.
جلد سوم کتاب که با کتاب «تابستان ۱۹۱۴» آغاز میگردد و تقریبا تا نیمهی جلدچهارم کتاب ادامه دارد، برای من یک رمان نبود، چندواحد تخصصیِ دانشگاهی بود که به من سیاست، جامعهشناسی، روانشناسی آموخت و در این بخش کتاب به شدت سختخوان میشد و کند پیش میرفت و نهایتا کار کتاب در نیمهی پایانی جلد چهارم با کتابی به نام «سرانجام» مجددا کمی جان گرفت و به پایان رسید.
******************************************
خواندن چهار جلد خانواده تیبو بیش از یکماه به طول انجامید، من برای هر جلد ریویویی نوشته بودم که توجهتان را به آنان جلب مینمایم:
جلد اول:
رمانی سنگین، اصیل، جذاب و دوست داشتنی.
جلد نخستِ این کتاب که به اهتمام آقای «ابولحسن نجفی»
به زبان فارسی و صدالبته به شکل ممتازی برگردان شده است،
شامل سه کتابِ نخست از این رمانِ حجیم به نامهای
«دفترچهی خاکستری»، «ندامتگاه» و «فصل گرم» میباشد.
هشدار:
هر آنچه که در این ریویو مینویسم، در مورد جلد نخست است،
طبیعیست که برای هر جلد، مانند این ریویو نظرم را خواهم نوشت و نهایتا در صورتی که عمر من، به خواندن کل مجموعه کفاف داد، نظر نهایی خود را به شکل کامل و مفصل خواهم نوشت.
حقیر در این ریویو، به رویدادها و وقایع کتاب ورود نمیکنم، و فقط به بیان نکاتی پررنگ از جلد نخست به شرح زیر بسنده میکنم:
متن کتاب بسیار روان، ساده و فاقد هرگونه پیچیدگی ادبیست،
به همین سبب خواندن این کتاب ساده است و با کششی که در
رویدادها و وقایع این جلد وجود داشت، حتی از استاندارد زمانیِ
مطالعهی خودم نیز، وقت بیشتری برایش خرج نمودم.
سادگی و روانیِ متن کتاب، دلیلی برای کممحتوا بودن آن نیست،
بلعکس این کتاب غنی از محتوا از جهات مختلف است و میتوان
به راحتی با مطالبِ کتاب چند کلاسِ روانشناسی، جامعهشناسی،
دینشناسی و ... تشکیل داد و در هر بخش غرق در فکر شد.
نویسنده، همه چیز را در نوشتن به اندازهی کاملا مشخص و لازم
استفاده کرده است. در توصیفهای خود از محیط، شخصیتها
و عواطف به هیچوجه زیادهروی نکرد و البته کمفروشی هم نکرد.
نویسنده شخصیتهای خود را به بهترین شکل ممکن توصیف کرد،
به شکلی که خواننده میتواند با شخصیتهای اصلی، تاثیرگذار و
فرعی این کتاب همزادپنداری نماید و در داستان زندگی کند.
شخصیتهای کتاب در این جلد، به سه دستهی اصلی، تاثیرگذار
و فرعی تقسیم میشوند:
دستهی اصلی را همانطور که از نام کتاب مشخص است،
آقای «اسکار تیبو» که پدری اقتدارگرا است، به همراه دو پسرش
به نامهای «آنتوان» که پسر بزرگتر و دانشجوی رشتهي پزشکی
است و «ژاک» که پسر کوچکتر است و دستی به نوشتن شعر و
داستان دارد تشکیل میدهند.
دستهی تاثیرگذار را خانوادهي «دو فنتانتن» که شامل «دانیل»
که دوست و همکلاس ژاک است، مادرش(ترز)، پدرش(ژروم) و
خواهرش(ژنی) تشکیل میدهند.
دستهی فرعی را اشخاصی همچون «آبه بینو» کشیش مدرسه،
«آبه وکار» کشیش و منشی مخصوص اسقف و مشاور آقای تیبو،
«نوئمی» دخترخالهی ترز(مادر دانیل)، «نیکول» (دختر نوئمی)،
راشل(معشوقهی آنتوان) و ... را تشکیل میدهند.
نکته:
تقسیمبندی شخصیتهای کتاب را بر اساس رویدادهای این جلد
انجام دادهام و ممکن است شخصیتهای فرعی و تاثیرگذار در آینده
به شکلی به شخصیتهای اصلی یا دیگری تغییر جهت دهند.
نقلقول نامه
"زمان میگذرد و ما را پژمرده میکند. ولی در باطن، هیچ چیز تغییر نمیپذیرد. همیشه خودمان هستیم. هیچ چیز عوض نشده است، جز این که خود را پیر و افسرده حس میکنیم."
"تنهایی آدم را عوض میکند. به همهچیز بیاعتنا میشوی.
در عین حال، ترس مبهمی هم داری که هیچ وقت آزادت نمیگذارد.
بعد از مدتی، دیگر حتی نمیدانی کیستی، دیگر حتی نمیدانی زندهای یا نه،
و اگر ادامه پیدا کند، ممکن است بمیری یا دیوانه شوی..."
"اشخاص قوی با عدم یقین دست به گریباناند. شجاعت حقیقی این نیست که با آرامش منتظر واقعه بمانیم، بلکه باید به پیشباز آن برویم تا هرچه زودتر آن را بشناسیم و بپذیریم."
"وای بر تو اگر بگویی که خوشبختیت مرده است چون آن را چنین که هست نپنداشته بودی... پندار فردا را شادی است، اما شادی فردا را شادی دیگری است، و زهی خوشبختی که هیچ چیز به پنداری که از آن داشتهای نمیماند، زیرا هر چیز را ارزشی دیگر است."
"هنگامی که دو مرد، یکی پیر و دیگری جوان را میبینم که شانه به شانه راه میروند و با همدیگر سخن نمیگویند، میدانم که پدر و پسرند."
"آدم باید مواظب نگاههایش باشد. گاهی یک نگاه، خیلی چیزها را فاش میکند."
"تا وقتی که زنی دربارهی مردی با نفرت حرف میزند، مسلم است که هنوز او را دوست دارد."
کارنامه
بدون هرگونه حرف، لطف و ارفاقی به کتاب، پنج ستارهی کامل را برای جلد نخست این کتاب منظور مینمایم و امیدوارم جلدهای بعدی نیز به همین شکل جذب وجودم گردد و از خواندن سطر به سطر آنها لذت ببرم.
جلد دوم:
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز،
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند.
جلد دوم این کتاب که به اهتمام آقای «ابولحسن نجفی» به زبان فارسی و صدالبته به شکل ممتازی برگردان شده است، شامل سه کتابِ چهارم، پنجم و ششم از این رمانِ حجیم به نامهای «طبابت»، «سورلینا» و «مرگ پدر» میباشد.
هشدار:
هر آنچه که در این ریویو مینویسم، در مورد جلد دوم است، طبیعیست که برای هر جلد، مانند این ریویو و ریویوی جلد نخست نظرم را خواهم نوشت، و نهایتا در صورتی که عمر من، به خواندن کل مجموعه کفاف داد،
نظر نهایی خود را به شکل کامل و مفصل خواهم نوشت.
حقیر در این ریویو، به رویدادها و وقایع کتاب ورود نمیکنم و فقط به بیان نکاتی پررنگ از جلد دوم به شرح زیر بسنده میکنم:
متن کتاب، همانند متن جلد نخست کاملا روان، امروز و بدون هرگونه پیچیدگی ادبی بود.
تغییرات رفتار، اخلاق و افکارِ آقای تیبو در احتضار برای من که شدیدا از مرگ میترسم شدیدا هیجانآور و خواندنی بود! چطور انسان در لحظات آخر اینهمه ذوق و شوق ادامهی زندگی را در خود میبیند!
ژاک همچنان غیرقابل پیشبینی است و شخصیت پیچیدهی او برای من همچنان معماگونه باقی مانده، همانطور که برای برادر بزرگش آنتوان به همین شکل مانده!
حملهی تمام عیارِ آنتوانِ سی و دو ساله به کشیش پس از به خاکسپاری پدر در فصل آخر کتاب، حقیقتا شاهکار بود. جنگی واقعی بین یک جوان که اندیشه را نقطهی مقابل دین میداند با یک کشیش که هر چیزی را نام ببرید آماده است تا آن را به خدا و دین ربط دهد و ... .
شخصیت محبوب:
آنتوان به شخصیت محبوبم تبدیل شده و حال که همسن من است او را مردی پخته و باتجربه میدانم که حداقل میداند از زندگی چه میخواهد و به اینطرف و آنطرف بیجهت شلنگ نمیاندازد.
آنتوان با تصمیم بزرگی که گرفت، به عقیدهی من گامی بزرگ برای ترسیم آیندهی زندگیاش برداشت و از جالبترین قسمتهای این کتاب که در مورد همین گام است، این بود که وقتی آن تصمیم بزرگ را به جهت تزریق گرفت، پیش از تزریق سوزن را با آتش ضدعفونی کرد!!! و این یعنی پایبندی به اصول اخلاقی در راستای هدف خود و نه هدفی که دیگران برای یک پزشک تعیین کردهاند.
نقلقول نامه
"آدم نمیتواند از امیدبستن به محال، خودداری کند!"
"یگانه حد، برای هرکسی که خود را انسان میبیند وجدان است."
"وقتی که آدم تنها زندگی میکند، هیچ چیز پیچیده نیست، به شرطی که آزادی خودش را نگه دارد."
"چه خوشبختاند آنهایی که میتوانند گریه کنند."
"سختتر از هرچیز بعد از تمام شدن ماجراست، یعنی وقتی که زندگی از سر گرفته میشود و آدم همه جا با خلأ برخورد میکند."
"باید به خود سخت بگیریم تا حق سخت گرفتن به همه کس را داشته باشیم."
"اندیشههای مذهبی تقریبا وجود ندارند، زیرا شرط اول اندیشیدن، شک کردن است."
کارنامه
این جلد، یعنی جلد دوم به طور کاملا محسوس یک سر و گردن از نظر سطح، محتوا و جذابیت پایینتر از جلد نخست کتاب بود، به شکلی که اگر کتاب ششم یعنی «مرگ پدر» که پیشتر آن را با یکی از مخلوقات تولستوی یعنی «مرگ ایوان ایلیچ» مقایسه نموده بودم وجود نداشت برای این جلد سه ستاره منظور میکردم، اما به لطف اینکه کتاب ششم با تریلی هجده چرخ از روی اثر تولستوی رد شد، برای این جلد چهارستاره منظور مینمایم.
جلد سوم:
سنگین، سختخوان و غنی از محتوا اما به شدت خستهکننده و کسالتآور!
جلد سوم این کتاب که به اهتمام آقای «ابولحسن نجفی» به زبان فارسی و صدالبته به شکل ممتازی برگردان شده است، شامل «۵۸ فصلِ نخست» از «مجموعِ ۸۲ فصلِ کتاب هفتم» یعنی «کتاب تابستان ۱۹۱۴» میباشد.
هشدار:
هر آنچه که در این ریویو مینویسم، در مورد جلد سوم است، طبیعیست که برای هر جلد، مانند این ریویو و ریویوی جلد نخست و دوم، نظرم را خواهم نوشت، و نهایتا در صورتی که عمر من کفافِ خاتمهی داستان را داد نظر نهایی خود را به شکل کامل و مفصل بیان خواهم نمود.
حقیر در این ریویو، به رویدادها و وقایع کتاب ورود نمیکنم و فقط به بیان نکاتی پررنگ از جلد سوم به شرح زیر بسنده میکنم:
اول آنکه، برخلاف دو جلد نخست با متنی سخت، خستهکننده و ملالآور روبرو هستیم.
دوم آنکه، کتابِ هفتم را من یک رمان نمیدانم، زیرا نویسنده از قالب رمان خارج شده و کاملا درس سیاست و جامعهشناسی به ما میدهد و به قدری محتوا در این زمینه غنی است که حتی بخش زیادی از محتوای آن را میتوان در دانشگاهها تدریس نمود.
سوم آنکه، ژاک با همهی سگ دو زدنهایش نتوانست توجه من را به شخصیت خود جلب کند و برعکس حرص من را به شکل عجیبی در میآورد، بنابراین شخصیت محبوب من همچنان دکتر آنتوان است.
چهارم آنکه، اعتراف میکنم این جلد، سختترین کتابی بود که آن را تا به امروز مطالعه کردهام و مدت زیادی شدیدا من را درگیر خود کرد، اما با تمام این سختیها اطلاعات زیادی با خواندنش کسب کردم و خوشحالم که برایش وقت گذاشتم.
پنجم آنکه، درست است که سه جلد نخست را بدون توقف و پشتِ هم مطالعه نمودم اما حال استراحت را برای شروع جلد چهارم ضروری میدانم، این جلد شدیدا ذهنم را خسته کرده است.
نقلقول نامه
"انسان میتواند از وطنش بیرون برود، ولی نمیتواند بیوطن بشود. و این وطنخواهی هیچ تناقض ذاتی با آرمان انقلابی و بینالمللی ما ندارد."
"واژگون کردن نظام طبقاتی یعنی بدی را با بدی دفع کردن، یعنی ظلمی را جانشین ظلم دیگر کردن.. همهی طبقههای موجود رنج میکشند."
"برای بسیاری از ما انقلاب پیش از آن که اقدامی برای تغییر و تحول اجتماعی باشد در وهله اول فرصتی است برای برآوردن نیاز به انتقامجویی و این نیاز از نزاع و آشوب و جنگِ داخلی و تسخیر وحشیانهی قدرت سیراب و سرمست میشود."
"پایگاه مذاهب در عمق جامعه است. همیشه مذاهب نیروی اصلی خود را از رنجهای انسان اسیر به دست آوردهاند. مذاهب همواره از فقر و بدبختی استفاده کردهاند. روزی که این نقطه اتکا را از دست بدهند، قدرتشان خود به خود از میان خواهد رفت. اگر انسانها خوشبختتر شوند، طبعا مذاهب بر آنها تسلط نخواهند داشت."
"اصلاحات ممکن است بعضی از معلولهای شر را تخفیف دهد، ولی هرگز به علتها حمله نمیکند! و این طبیعیست: اصلاحطلبها هر قدر هم که دارای حسن نیت باشند، دقیقا به همین سیاست، به همین نظام اقتصادی که باید از میان برود وابستهاند. نمیشود از سرمایهداری توقع داشت که خودش خودش را نابود کند، تیشه به ریشهی خودش بزند."
"کسی که از خودش حرف میزند، هرچقدر هم که کوشش کند باز نمیتواند تمام حقیقت را بگوید."
کارنامه
یک ستاره بابت اینکه این جلد شدیدا خستهکننده و کسالتآور بود، یک ستاره بابت اینکه نیاز به این همه بحث و تفسیر در مورد انقلاب و نظامهای حاکمیتی در یک رمان نبود و خیلی از مطالب کاملا اضافی و ملالآور بود، از کتاب کسر و نهایتا برای جلد سوم خانواده تیبو، سه ستاره منظور مینمایم.
جلد چهارم:
دوشنبه، ۱۸ نوامبر ۱۹۱۸
دکتر آنتوان تیبو در حالیکه ۳۷ سال و ۴ ماه و ۹ روز داشت، فوت کرد. سادهتر از آنچه بتوان تصور کرد.
پایان ۳۳ روز زندگیِ من در خانهی آقای تیبو.
به شدت حالم گرفته است و حوصلهای برای خواندنِ نوشتههای کامو که در پایان کتاب آمده برای من باقی نمانده. البته بر دوستانم پوشیده نیست که از کامو خوشم هم نمیآید، شاید حرفهایش را بخوانم شاید هم نخوانم. به درک، حوصلهی خودم را ندارم، کامو را میخواهم کجای دلم بگذارم؟!
فقط میخواهم بنوشم، بنوشم، بنوشم و باز هم بنوشم تا بخوابم، بقیهاش مهم نیست. گور پدر همه چیز
***مهم***
این سیاهه همانند سیاهههایی که برای هر سه جلد پیشین بنوشتهام، به تنهایی مربوط به این جلد است و طبیعیست که در روزهای آینده پس از مرتب کردن افکار و دادههای ذهنم، ریویویی مفصلی برای دورهی کامل این کتاب خواهم نوشت.
گفتاری مختصر اندر شخصیت محبوبم
دکتر آنتوان تیبو، خود واقعی من!
اگر تا پیش از این کتاب، شخصیت واقعی خودم را در دنیای کتابها به «سوکورو تازاکی»(مخلوق هاروکی موراکامی) بسیار نزدیک میدانستم، حال نظرم به کلی دستخوش تغییر گشته و آنتوان تیبو را به علل زیادی، گذشتهی خود میدانم.
دکتر آنتوان، خام بود و در این دنیا بیتجربه، با او بزرگ شدم، قد کشیدم، تجربه کسب کردم و به پختگی کامل رسیدم و حال تنها آرزو میکنم که مثل او راحت بمیرم.
نقلقول نامه
"لحظههایی هست که با خودم میگویم دیگر تمام شد و بعد از این ممکن نیست، اما باز هم هست!"
"پیروزی صلحطلبان آیا میتواند به تنهایی ضامن صلح باشد؟ حتی اگر روزی در کشورهای ما احزاب صلحطلب به حکومت برسند از کجا معلوم که آنها هم تسلیم وسوسه جنگ نشوند و نخواهند آرمان صلحطلبی را از راه خشونت به بقیه جهان تحمیل کنند؟"
"از تناقضها نباید بیش از اندازه ترسید. تناقضها خوشایند ولی نیروبخشاند."
"هر حقیقتی، حقیقتِ موقت است."
"حال که این «رسوم جامعه» هیچ ارزش و اهمیتی ندارد چرا باید از آنها برآشفته شویم؟"
کارنامه
تنها یک ستاره بابت ادامهی تابستانِ طولانی و به شدت خسته کنندهی ۱۹۱۴ از کتاب کسر و سپس بدون هرگونه لطف یا ارفاق به نویسنده، چهار ستاره برای این جلد منظور مینمایم.
******************************************
پند نامه
در پاسخ سوال دوستانی که میگویند ادبیات کلاسیک بخوانیم که چه شود؟!
پس از خواندن خانواده تیبو میگویم، که باید خواند تا از تجربههای گرانبهای همنوعان خود درس بگیریم و مجددا راه رفته و آموخته را طی ننماییم.
باید از گذشته درس گرفت و این درس را توشهی آینده کرد وگرنه همانند وضعیت فعلی کشورمان ایران که عملا به ویرانهای مبدل گشته، چندصدسال در یک دور باطل قرار خواهیم گرفت!
نقلقول نامه
برخلاف سایر ریویوها، به دلیل حجم بالای کتاب و نقلقولهای بسیار زیادِ خواندنی و با توجه به اینکه نقلقولهایی از هر جلد در ریویوی همان جلد در گودریدز نوشته و منتشر کردهام، در این قسمت از قرار دادن نقلقول خودداری میکنم.
کارنامه
با توجه به اینکه این کتابِ چهارجلدی و حجیم، دارای فراز و فرودهای بسیاری بود، برای هرجلد از کتاب نمرهای جداگانه به شرح:
(جلد نخست ۵ستاره، جلد دوم ۴ستاره، جلد سوم ۳ستاره و نهایتا جلد چهارم ۴ستاره) منظور نمودهام و نهایتا برای دورهی این کتاب میانگین ۴ستاره را از ۱۶ امتیاز کل چهارجلد منظور مینمایم.