خشم و هیاهو اثر ویلیام فاکنر
نسخهی فارسی (فاقد محتوای افشا کننده)
زندگی چیزی نیست جز یک سایهی متحرک، یک نوازندهی فقیر است که ساعتها روی صحنه خرامان میچرخد و میخروشد، و بعد دیگر خبری از آن نیست . داستانیست که یک احمق گفته، پر از خشم و هیاهو که هیچ چیز را نمیرساند .
(شکسپیر-مکبث)
خانمها و آقایان، این شما و این بهترین کتابی که تا به امروز خواندهام.
نخستین کتابی بود که از فاکنر خواندم، مدتها در لیست مطالعهام قرار داشت ولی همیشه از خواندنش ترس داشتم، اما وقتی خواندنش را آغاز کردم و وارد داستان پرماجرایش شدم، خانوادهی کامپسون مرا در آغوش گرفتند.
خشم و هیاهو داستان برادران کامپسون است، خاطرات دیداری بنجی، افکار پیچیده و غمانگیز کوئنتین، نارضایتیهای جیسون که هر سه همانند قمر به دور خواهرشان کدی میچرخند. خواندن این رمان با همهی سختیها و پیچیدگیهایش برای من ، تجربهای بسیار با ارزش بود که بدانم: زندگی در دنیای کتابها تنها بلعیدن یک کتاب در یک یا دو روز نیست، گاهی باید صبر پیشه کرد، توقف کرد، به عقب برگشت و مجدد خواند و تازه در موردش تحقیق و جستجو کرد. از نظر من قلم و شهرت فاکنر به خاطر خلاقیت او در ساختن شخصیتهاییست، که از داخل کتاب صدایشان را میشنویم و تیکهای عصبیشان را میبینیم، او با هنرنماییاش بارها و بارها مستقیما قلبم را نشانه گرفت.
خشم و هیاهو نخستین رمان کلاسیک فاکنر است که به سبک سیال ذهن یا همان سیلان ذهن بیان شده، شخصا نمونهی سادهتر این سبک را در «سمفونی مردگان» و «سال بلوا»، از عباسآقای معروفی یا چند کتاب از عالیجناب یوسا خوانده بودم.
چیزی که این کتاب را با تمام کتابهایی که به این سبک خواندهام متمایز میکند، پیچیدگی و لایههای متعدد این تغییرات زمانی بود که برای مثال در فصل اول، روایتهایی از بیش از چهارده زمان را از دید بنجی میخوانیم که تنها با تغییرات فونت میتوانیم از تغییر زمان آگاه شویم.
شخصیتهای فاکنر در خشم و هیاهو یا خیلی بیرحم هستند(جیسون) که مرد جاهطلبیست و دائما خود را با هیاهو درگیر حواشی میکند، غر میزند و در عین خونسردی به دنبال مالاندوزی بیشتر است، یا خودآزار(کوئنتین) که با تمام دغدغههایش سخت است بفهمیم راست میگوید یا دروغ، و یا ز غوغای جهان فارغ(بنجی) که مجنون است و به سبب جنونش خواندن رویدادها از زبان او سختترین کار ممکن است.
کل ماجراهای کتاب در چهار فصل که سه فصل نخست از زبان هر کدام از این برادرهاست که با درهم آمیختگی پیدرپی رویدادها در زمانهای مختلف ماجرا را پیچیده میکند، همراه فصل آخر که راویاش دیلسی(آشپز سیاه خانواده) است بیان میگردد.
برای خواندن این کتاب، خواننده یا باید همانند کوئنتین خودآزار باشد، که خود را با خواندنش تنبیه کند، یا برای کسب لذتی غیرقابل وصف همانند انجام کاری سخت که هر کسی از آن بر نمیآید باشد، چون شخصیتهای داستان هیچ علاقهای به توضیح دقیق مسائل ندارند و خواننده باید توان حل معادلات مجهول را داشته باشد.
برای درک و فهم کتاب دو راه وجود دارد:
۱-بخوانید، دوباره بخوانید، دوباره بخوانید و از دوباره بخوانید.
۲-از مقالات مختلف در مورد کتاب بهره بگیرید.
شخصا برای درک کتاب، نخست هر بخش را بدون کمک خواندم، سپس در مورد آن فصل جستجو و تحقیق کردم و پس از مروری اجمالی به سراغ فصل بعدی رفتم.
پس از همهی این حرفها شاید بپرسید که چه ارزشی دارد خواندن چنین کتابی با این همه سختی؟
اکنون پس از خواندن کتاب، به شما پاسخ میدهم که خواندن چنین کتابهای دشواری، همانقدر لذت بخش است که من پس از دوبار دویدن ماراتن تجربه کردم، همانقدر غیرقابل وصف.
هرچند ممکن است چهل و دو کیلومتر و صد و نود و پنج متر دویدن از نظر شما دیوانگی باشد!
لیست شخصیتهای داستان #خشم_و_هیاهو
جیسون کامپسون: پدر خانواده
کارولین کامپسون: مادر خانواده
دامودی: مادربزرگ بچههای کامپسون
موری: برادر کارولین و دایی بچهها+اسم نخست بنجی
بنجامین: پسر خانواده
کوئنتین: پسر خانواده
جیسون: پسر خانواده
کانداس(کدی): دختر خانواده
چارلی: از نخستین دوستپسرهای کدی
دالتون امز: دوستپسر کدی و پدر دخترش
کوئنتین: دختر نامشروع کدی و دالتون امز
دیلسی: آشپز سیاه خانواده
راسکاس: همسر دیلسی
تیپی: پسر دیلسی و راسکاس
ورش: پسر دیلسی و راسکاس
فرونی: دختر دیلسی و راسکاس
مردی با کراوات قرمز: مردی که با کونتین(دختر کدی) فرار میکند.
خانم و آقای پترسون: همسایهی خانواده کامپسون
شریو: هم اتاقی کونتین در دانشگاه هاوارد
اسپاد: دانشجوی ارشد هاروارد از کارولینای جنوبی
جرارد بلاند: دانشجوی پرحاشیهی هاروارد
خانم بلاند: مادر مغرور و جنوبی جرارد
دیکن: مرد سیاهپوستی در کمبریج
جولیو: برادر دختر ایتالیایی
سیدنی هربرت: بانکدار و همسر کدی که از او طلاق میگیرد.
لورن: معشوق فاحشهی جیسون در ممفیس
ارل: صاحب فروشگاه لوازم کشاورزی مزرعه
عموجاب: مرد سیاهپوست و کارگر فروشگاه
رورند شیگاگ: کشیش
پیبادی: دکتر
********************************
The Sound and the Fury
English Edition (No spoilers)
Ladies and gentlemen, the best book I read of all time.
I have been afraid to tackle The Sound and the Fury until now. It turns out that I didn't have to tackle it. This novel, once I got into its rhythm, swept me away. The narratives of the Compson brothers, Benjy's sense memories, Quentin's anguished reflections and Jason's grievances all circling around their sister Caddy, are seared into my mind. Reading this novel was a rich, rewarding, immersive experience. Faulkner's language and images shot directly from the page into my heart. A large part of Faulkner's appeal, and I imagine his immense fame, comes from his ability to create these unforgettable voices. He is building a character from the ground up, capturing not just their vocal tics but also their personality tics through their voices. This is a brilliant book, one full of viciously alive prose and brutal lyricism.
Faulkner's first classic novel offers a confusing and convoluted storyline you have to piece together through fractured glimpses. characters that are either too cruel (Jason), too neurotic (Quentin), or too far from the established norm (Benjy) to relate to, and a narrative style that further convolutes matters by being told through the perspective of these damaged people. Benjy's is the most difficult to read, because he's mentally disabled and his narration is presented in such a matter, but Jason's is tough too, because you can see the guy wiping spittle off his chin as he rants and raves. As for Quentin, it's hard to tell when he's telling the truth and when he's lying, so there's certainly that. This book should only be read out of a sadistic desire to punish yourself, or for the sheer delight of doing something difficult. It is non-linear, uses stream of consciousness and is written from the perspective of characters who are not concerned with explaining things to a reader.
If you intend to understand this book, you have two choices:
a) Read, re-read, re-read and repeat
b) Read and use external resources.
I read each section unaided the first time through, and then reviewed the whole using outside materials (and re-reading several parts) before moving on to the next section.
So why make your way through this mess of a novel? Because, difficult books are worth reading for the same reason marathons are worth running.