امروز: شنبه، 25 اسفند 1403

زندگی یک جغد ایرانی در دنیای کتاب‌ها

معرفی نمایشنامه اتللو اثر ویلیام شکسپیر

حسد دیوی‌ است که از خود مایه می‌گیرد و از خود می‌زاید.

از شکسپیر گفتن، حقیقتا حرف اضافه زدن است. او و آثارش نه نیاز به معرفی من دارد و نه نیاز به تعریف یا تمجید من.  حقیر در گذشته‌ی نه چندان دور، خواندن شکسپیر را با خونین‌ترین نمایشنامه‌ی او یعنی «تیتوس آندرونیکوس» آغاز نمودم، در ادامه «هملت» و «مکبث» را از او خوانده و امروز نیز توفیق به پایان رساندن یکی از آثار قوی او را داشتم. در وصف قلم نویسنده چیزی جز تمجید و ستایش برای گفتن ندارم و اما اگر شخصی از من بپرسد که اصولا خواندن تراژدی‌ها در این دوره و زمانه چه سودی برای ما دارد و چرا باید آن‌ها را خواند... ارجاع‌شان می‌دهم به مقدمه‌ای که استاد «شاهرخ مسکوب» در ابتدای کتاب «افسانه‌های تبای» برای ما به یادگار گذاشته است. 

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی نمایشنامه مکبث

"سرزمین نگون‌بختی که از به یاد آوردن خود نیز بیم‌ناک است! کجا می‌توانیم آن‌ را سرزمین مادری بنامیم که گورستان ماست؟ آن‌‌جا که جز از همه جا بی‌خبران را، خنده بر لب نمی‌توان دید، آن‌جا که آه و ناله‌ها و فریادهای آسمان‌شکاف را گوش شنوایی نیست، آن‌جا که اندوه جان‌کاه چیزی‌ست همه‌جا یاب، و چون ناقوس عزا به نوا درآید کمتر کسی می‌پرسد که از برای کی‌ست؟ و عمر نیک‌مردان کوتاه‌تر از عمر گلی‌ست که به کلاه می‌زنند،
می‌میرند، پیش از آن‌که بیماری گریبان‌گیرشان شود."

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.