امروز: شنبه، 25 اسفند 1403

زندگی یک جغد ایرانی در دنیای کتاب‌ها

معرفی و خلاصه‌ی نمایشنامه بالاخره این زندگی مال کیه

من آرزوی مرگ ندارم اما به هر قیمتی هم نمی‌خواهم زندگی کنم.
نویسنده را نمی‌شناختم و با اثرش نیز آشنایی نداشتم. قلقلکی توسط یک دوست که اشاره کرد: «شخصیت داستان من را به یادش انداخته»، باعث شد به سراغ این اثر بشتابم و با نمایشنامه‌ای با موضوع جذاب، پرداختی بسیار ضعیف و پایانی قابل قبول روبرو شدم. 

نمایشنامه در دو پرده نوشته شده است.
پرده‌ی نخست که هر سطر آرزو می‌کردم هر چه زودتر تمام شود و پرده‌ی دوم که کم کم به اثر ارزش خواندن بخشید. پس در صورتی که به سراغ این نمایشنامه رفتید، در نیمه‌ی اول صبوری کنید و پای داستان بنشینید.

و اما در این نمایشنامه چه خبر است؟

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی، خلاصه و بررسی نمایشنامه سالومه

ماجرای «بریدن سر یحیی» منبع الهام نویسندگان بزرگی بوده است. 
سوای اسکار وایلد که در سال ۱۸۹۱ این نمایشنامه را نوشت و اشتراوس سال‌ها بعد در سال ۱۹۰۵ اپرایی از آن ترتیب داد، ماسنه، اپرایی به نام «هرودیا» در سال ۱۸۸۱ به روی صحنه برد، فلوبر در داستانی به نام «سالومه» در سال ۱۸۸۷ به آن پرداخت و زودرمن اثری به نام «آتش‌های یحیی» در سال ۱۸۹۷ از آن خلق کرد.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی، خلاصه و بررسی نمایشنامه اهمیت ارنست بودن

هشدار به خواننده‌ی فارسی‌ زبان:
ترجمه‌ی فارسی این نمایشنامه که با عنوان «اهمیت ارنست بودن» توسط آقای «ایوب آقاخانی» به فارسی برگردان و نهایتا توسط نشر «آسمون ریسمون» چاپ و منتشر گردیده است، به معنی واقعی کلمه یک «ریدمان ادبی‌» به حساب می‌آید. به هنگام مطالعه‌ی متن اصلی نمایشنامه، به طور دقیق ترجمه‌ی فارسی را مورد تطبیق قرار دادم. بخش‌هایی از این نمایشنامه مورد سانسور احمقانه واقع گشته که صحبت تکراری از سانسور و سانسورچی دیگر حال من را به هم می‌زند، اما از آن بدتر... مترجم از میان باقی‌مانده‌ی متن پس از سانسور جاهلانه، این بار خود وارد عمل شده و اثر را با حذف قسمت‌هایی که زیبایی‌های قلم نویسنده را به رخ ما می‌کشید، اثر را به شکلی فارسی‌سازی کرده که گویی داستانی از مرحوم جمالزاده می‌خوانیم و نه اسکار وایلد! بنابراین، این بار نیز خواننده‌ی فارسی زبان را به خواندن متن اصلی ارجاع می‌دهم.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی نمایشنامه مرد بالشی

عالی، درجه‌ی یک و ممتاز.
غیر این چیزی نمی‌توانستم در وصف خفن بودن این نمایشنامه بنویسم. 
آقای مک‌دونا، پنج ستاره که هیچ... کاش می‌توانستم به زور هم که شده، چند ستاره‌ی دیگر در جیب‌هایت بچپانم، چون لیاقتش را داری.

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.



معرفی نمایشنامه مکبث

"سرزمین نگون‌بختی که از به یاد آوردن خود نیز بیم‌ناک است! کجا می‌توانیم آن‌ را سرزمین مادری بنامیم که گورستان ماست؟ آن‌‌جا که جز از همه جا بی‌خبران را، خنده بر لب نمی‌توان دید، آن‌جا که آه و ناله‌ها و فریادهای آسمان‌شکاف را گوش شنوایی نیست، آن‌جا که اندوه جان‌کاه چیزی‌ست همه‌جا یاب، و چون ناقوس عزا به نوا درآید کمتر کسی می‌پرسد که از برای کی‌ست؟ و عمر نیک‌مردان کوتاه‌تر از عمر گلی‌ست که به کلاه می‌زنند،
می‌میرند، پیش از آن‌که بیماری گریبان‌گیرشان شود."

لطفا برای خواندن ادامه‌ی متن بر روی دکمه‌ی «ادامه مطلب» کلیک کنید.